تصوير تهران و ايران در ادبيات ما نيست
عليرضا محمودي ايرانمهر معتقد است: در آثار ادبي ما تصوير تهران و ايران، چنان كه در واقعیت هستند، دیده نمیشوند. اين داستاننويس و منتقد ادبي در گفتوگو با خبرنگار ادبيات خبرگزاري ...
عليرضا محمودي ايرانمهر معتقد است: در آثار ادبي ما تصوير تهران و ايران، چنان كه در واقعیت هستند، دیده نمیشوند.
اين داستاننويس و منتقد ادبي در گفتوگو با خبرنگار ادبيات خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، با اشاره به تصوير مكان در ادبيات رئاليستي ايران گفت: تصوير مكان بستگي به نوع نگاه نويسنده و گونهی ادبی اثر دارد؛ اما ما ایرانیها به نسبت چيزي كه از ادبيات رئاليستی جهان ميشناسيم، توصيفگران خوبي در داستان نبودهایم.
او افزود: يك نمونهي برجسته از تصویر داستانی مكان را در آثار ارنست همينگوي میبینیم که در سنت ادبيات آمريكايي ريشه دارد که خود از سرچشمههای عظیم رئالیسم اروپایی سیراب میشود. کارکرد توصیف مکان در آثار همینگوی چنان چشمگیر و راهبردی است که به ويژگي آثار این نویسنده تبديل میشود. گاه مكان و لوكيشن داستان به شخصیت داستانی تبدیل میشود. مثلا داستان «آدمکشهای» همینگوی را که در یک غذاخوری دورافتاده اتفاق میافتد، به یاد بیاورید. آیا نقش این مکان کمتر از آدمهای این قصه است؟ به گمان من، داستاننویسی هنري چندرسانهيیمولتیمدیا است. سواد تصویری و عناصر ارتباط بصری یکی از ارکان داستاننویسی است. تصویرسازی بخشی از زبان داستان است. چنین است که فراگیر شدن ابزارهایی چون دوربين عكاسي و فيلمبرداري در ادبيات تأثير عميقی میگذارند، همانگونه که تصویرسازیهای درخشان داستانی تاریخ سینما را نیز تحت تأثیر قرار دادهاند. همهي این اتفاقات در ادبيات مدرن ايران كمتر دیده میشود. يكي از شاخصههاي بيان تصويري بيان از طريق موقعيت مكاني است كه در ادبيات ما كمتر دیده میشود.
ایرانمهر ادبيات مدرن ايراني را بیشتر با گرایش ذهني خواند و عنوان كرد: ادبيات مدرن ما از زمان پیدایش خود بسیار به نگاهي ذهني و درونی وابسته بوده و هنوز هم همينطور است. شما به شاخصترين آثار بزرگ مدرن ايران نگاه كنيد، عموما این آثار رئال نيستند، و حتا در آثار واقعگرای فارسی نیز شما مثلا آن شكل عينيتگرايي آمريكايي یا اروپایی را کمتر میبینید. مثلا آثار صادق هدايت، هوشنگ گلشيري، غلامحسين ساعدي و بهرام صادقي را درنظر بگيريم که از مهمترین شاخصهای ادبیات مدرن ایران هستند. ماندگارترین آثار این نویسندگان عموما ذهني هستند. حتا نويسندگاني كه آثار رئاليستي مينويسند، مانند احمد محمود، محمود دولتآبادي و صادق چوبك، در آثارشان آن عينيتگرايي ناب را ندارند. اين يك مسألهي عمومی است و ريشههاي فرهنگي دارد؛ ما قرنها از بیان بصری محروم بودهایم، نیاکان ما كمتر در دنياي بصري زندگي كردهاند. دنياي ما دنيايي است كه در آن نقاشي و عناصر بصري كمتر وجود داشته است. البته در روزگار امروز كمي اين فرهنگ تغيير كرده و در آثار نويسندگان اخير نيز روز به روز موقعيتها و عناصر بصري بيشتر ميشود.
ایرانمهر دربارهي تصويري كه از تهران در آثار ادبي ايران آمده است، عنوان كرد: من در آثار ادبي، تصوير تهران را هم چندان به وضوح نديدهام. تصوير تهران را آنچنان كه به راستی هست، در آثار ادبي نميشود ديد؛ نه ايران و نه تهران. من رودخانهي ميسيسيپی را با آنكه هرگز نديدهام، در رمان «هاكلبري فين» نوشتهی مارك تواين بهتر حس ميكنم و میبینم تا مثلا زايندهرود و كارون را که خود از نزدیک ديده و لمس كردهام.
او افزود: تهران هم همينطور است، من در هيچ كاري تهران را مانند نيويورك در كارهاي جي.دي. سالينجر نديدهايم. يا پاريس در آثار نويسندگان رئاليست فرانسوي مانند ويكتور هوگو يا استاندال و اميل زولا. در آثار آنها آنقدر پاريس را ميشود شناخت كه تهران را از طريق ادبيات نميشناسم. در تابلوهاي نقاشي هم تهران را نداريم و ايران را نديدهايم. اين يك دليل دارد؛ اينها از فقدان گفتماني برميآيد كه ادبیات را میسازد. گفتمان ادبي يا گفتمان زيباييشناسي مدرن. وقتی میگویم داستان هنری چندرسانهيی است و یکی از عناصر آن بیان تصویری است، به واقع از نوعی گفتمان صحبت میکنم که زبان ادبیات را میسازند. همانطور که علائم راهنمایی و رانندگی یا خط بریل نشانههای زبانی خود را دارند، داستان نیز یک دستگاه نشانهشناختی است که با علائم خاص خود حرف میزند. این یک گفتمان است. وقتی شما نتوانید وارد این گفتمان شوید و یا نتوانید این علائم را بازخوانی کنید، در واقع بیرون دایرهی ادبیات و استانداردهای جهانی آن ایستادهاید. تصویرسازی و بیان مفهوم از طریق ساخت فضا و مکان بخشی از این دستور زبان داستانی یا گفتمان است. وقتي اين گفتمان شكل بگيرد، حاصلش بازتوليد زندگي انسان ايراني در محيط ايراني به زبان زيباييشناسي و هنر داستاننویسی خواهد بود.
ايرانمهر در پاسخ به اين سؤال كه به چه جنبههايي از تهران در ادبيات مدرن پرداخته شده است، گفت: تصاويري كه از تهران آمده، بيشتر تصاويري كلوزآپ هستند. ما تصوير عمومي واقعی از تهران کم داریم. تصاوير موجود هم بسیار دلگير و ملالآورند؛ من تصوير تهران يا هر مكان ایرانی دیگری را به شکل دوستداشتنی و دلپذير در ادبيات ايران خیلی کم دیدهام. آن پاریسی که مثلا در رمان «خورشید همچنان میدمد» همینگوی میبینیم، سرشار از ناکامی و سرخوردگی است؛ اما دلگیر و خاکستری نیست. سرشار از رنگهای واقعی است. و من فکر نمیکنم ایران در بدترین حالتها سرزمینی بیرنگ بوده باشد. داستانهای معدودی در ادبیات ما دارای رنگهای واقعی بودهاند؛ مثلا «همسايهها»ي احمد محمود. خانهاي كه در اين اثر تصوير ميشود، يكي از ماندگارترين تصاوير واقعی داستان مدرن ایرانی است که هیچوقت فراموش نمیشود. يا شهرهايي كه احمد محمود در جنوب ميسازد كه البته ارتباط زیادی با جنوب ايران ندارند؛ اما باورپذیر و واقعی هستند.