قصه، جذابيت و تربيت
گفتوگو با دكتر حسن ذوالفقاري، مولف و گردآورنده كتاب «ادبيات مكتبخانهيي در ايران» علي مسعودينيا جنبه داستاني اين متون بچهها را خيلي جذب ميكند. از چند متن كلاسيك مثل سعدي و عطار ...
گفتوگو با دكتر حسن ذوالفقاري، مولف و گردآورنده كتاب «ادبيات مكتبخانهيي در ايران»
علي مسعودينيا
جنبه داستاني اين متون بچهها را خيلي جذب ميكند. از چند متن كلاسيك مثل سعدي و عطار و حافظ كه بگذريم، باقي آثار اكثرا آثار ادبي عاميانه و عامهپسند هستند
كتابهاي مكتبخانهيي براي آموزش جذابيت بيشتري نسبت به كتابهاي امروزي داشتهاند. دهها بار ميشود اين كتابها را خواند . تمركزي كه در آموزش و پرورش ايجاد شده دست و پا گير است
از چاووشنامه تا رستمنامه، از حديث پنجتن آل عبا تا دوبيتيهاي باباطاهر، و از خاله سوسكه تا بهرام و گلندام. اينها نمونههايي از طيف وسيع و جذاب متون درسي ادوار مختلف آموزشي در سيستم مكتبخانهيي ايران بودهاند. دكتر حسن ذوالفقاري، عضو هيات علمي دانشگاه تربيت مدرس و دكتر محبوبه حيدري، عضو هيات علمي دانشگاه تربيت معلم، دوره سهجلدي «ادبيات مكتبخانهيي در ايران» را به تازگي توسط انتشارات «رشدآوران» روانه بازار كتاب كردهاند. اين كتاب با مقدمهيي در باب نظام آموزشي مكتبخانهيي در ايران و متون مورد استفاده در اين نظام آغاز ميشود. مولفين همچنين شيوه گزينش متون حاضر در اين كتاب را هم به اختصار توضيح دادهاند. پس از آن بخش اصلي كتاب آغاز ميشود كه خود مشتمل بر دو قسمت است: بخش اول: متون نظم و بخش دوم: متون نثر. اين متون به شهادت گردآورندگان كتاب، هفتاد متن مورد استفاده در مكتبخانههاي ايران دوران قاجار را دربرميگيرند كه در كنار يكديگر ميتوانند سيماي سياستهاي آموزشي و تربيتي ايران پيش از دوران مدرنيته را به نيكي تصوير كنند. در ابتداي هر متن شرحي آمده درباره مولف، مضمون، سابقه و مرجع آن كه اطلاعات سودمندي را به خوانندگان و پژوهشگران ارائه ميدهد. انتشار اين كتاب ارزشمند، انگيزهيي شد تا با دكتر حسن ذوالفقاري به گفتوگو بنشينيم و از چند و چون گردآوري كتاب و هدف از انتشار آن سخن بگوييم.
آقاي ذوالفقاري! مسلما گردآوري و تاليف كتابهايي از اين دست، پروژهيي سنگين است كه به پژوهش و كنكاش زياد نياز دارد و حتما مولف بايد انگيزه بالايي داشته باشد تا كار تدوين چنين آثاري را به دست گيرد. چه شد كه شما پروژه «ادبيات مكتبخانهيي» را انتخاب كرديد؟
من نزديك به 20 سال است كه مولف كتابهاي درسي هستم و در تاليف حدود 26 جلد از كتابهاي درسي وزارت آموزش و پرورش مشاركت داشتهام.
كتابهاي درسي حيطه ادبيات؟
بله. كار من اصلا همين بوده. طي سالهايي كه در وزارت آموزش و پرورش كتابهاي درسي زبان و ادبيات فارسي را مينوشتيم، متوجه شديم كه در زمينه تاريخچه آموزش زبان و ادبيات فارسي كار نشده است. درباره آموزش و پرورش به طور كلي، يا درباره مدرسه «دارالفنون» كارهايي شده است، اما به طور خاص درباره آموزش ادبيات فارسي و زبانآموزي و تاريخچه آن در دوران مكتبخانهيي و بعد از اين دوران واقعا كاري صورت نگرفته است. مدتها در اين فكر بودم كه بايد كاري در اين زمينه انجام داد و به اين نتيجه رسيدم كه بايد چنين كاري انجام شود. سرانجام فرصتي پيش آمد كه اين كار را شروع كنيم و من بهتر ديدم كه از ادبيات مكتبخانه آغاز كنيم و بعد برسيم به دوران بعد از مكتبخانه كه آن هم در كاري كه اكنون در دست انجام داريم تدوين خواهد شد. در واقع دنبالهيي خواهد بود بر كتابهاي حاضر.
منظورتان از دوره بعد از مكتبخانه چه دوراني است؟
دوره فعلي دربرگيرنده عصر قاجار است تا سال 1300. كاري كه اكنون بايد انجام دهيم بررسي وضعيت آموزش و دورههاي تعليمي از سال 1300 به بعد است. چون در اين برهه وضعيت آموزش در كشور قدري منضبطتر شد.
در اين دوراني كه مد نظر شماست تعدادي از مدارس خارجي هم در ايران فعاليت خودشان را آغاز كردند، مثل مدرسه سنلويي. آيا متريال آموزش ادبيات اين مدارس را هم بررسي خواهيد كرد؟
آن مدارس برنامههاي خاص خودشان را داشتند. اكثرشان مدارسي فرانسوي بودند كه از كتابهاي درسي معمول در ايران استفاده نميكردند. ما بايد ببينيم كه فرهنگمان تا چه حد از اين ادبيات مكتبخانهيي تاثير گرفته.
در حقيقت اين پروژه نوعي تبارشناسي به شمار ميآيد؟
بله. ما از ريشه بسياري از امثال و حكم، جملههاي قصار و اصطلاحاتي كه اكنون در زبان ما جاري هستند، اطلاعي نداريم. اما بسياري از اين عبارات برگرفته از همين ادبيات مكتبخانهيي هستند.
آيا در زمينه مطالعه و گردآوري ادبيات مكتبخانهيي تاكنون اثري عرضه نشده بود؟
درباره نظام مكتبخانهيي و شيوههاي آموزشي در مكتبخانه و مكتبداري كارهايي انجام شده است. بيشتر اين آثار در حد مقاله بوده و كتابهاي منتشر در اين زمينه هم كليات نظام مكتبخانهيي را مورد بررسي قرار ميدهند. كار ما به طور مختص با زبانآموزي و خواندن متون و آثار ادبي اين نظام سر و كار دارد. البته در مقدمه كلياتي درباره سيستمها و تاريخچه مكتبخانه پيش و پس از اسلام و در ادوار مختلف تاريخي ارائه دادهايم و گزارشهايي كه لابهلاي متون تاريخي در اين مورد يافت شده را آوردهايم و ذكر كردهايم كه چه متوني در اين سير تاريخي كاربرد داشتهاند و هدف از تدريس آنها چه بوده است. اما هدف اصلي ما اين بوده كه خود متون را در دسترس خوانندگان قرار دهيم و در حقيقت متنشناسي كنيم. متنشناسي هفتاد اثر مكتبخانهيي كه موسوم بوده به «بچهخواني». وقتي كه بچهها به مكتبخانه ميرفتند و دورههاي ابتدايي از قبيل ابجدخواني و الحمدخواني و مباني قرائت قرآن را سپري ميكردند، شروع ميكردند به خواندن تعدادي از اين متون. مثلا گلستان سعدي يكي از متوني بوده كه تقريبا در تمامي مكتبخانهها خوانده ميشده و در اين مورد گزارشهاي تاريخي زيادي هست.
احتمالا به همين دليل است كه هنوز هم ميبينيم افراد سالخوردهيي را كه كمسواد هستند، اما گلستان سعدي و برخي متون كلاسيك را به راحتي ميخوانند.
بله. چون گلستان يك كتاب درسي بوده و همانطور كه ما امروزه برخي از درسهاي دوران ابتدايي در خاطرمان هست، آن نسل هم گلستان را چون يك كتاب درسي به خاطر سپردهاند.
شما در مقدمه كتاب ذكر كردهايد كه تعداد متون بيش از چيزي بوده كه در كتاب آوردهايد. دليل اينكه برخي متون را كنار گذاشتيد و در اين كتاب نياورديد چه بود؟
تقريبا ميتوانم بگويم كه ما قريب به نود درصد متون را آوردهايم. مكتبخانه از يك نظر سيستم پيشرفته و بازي بوده است. يعني برخي از متون مورد اشاره، انتخابي بودهاند. مثلا يك ملاي مكتبخانه بنا به ذوق و سليقه و سويه فكري خودش كتابهايي را در مكتب تدريس ميكرد. برخي از اين افراد نوحهخوان و روضهخوان بودند و به همين دليل كتابهاي نوحه و روضه را در مكتبخانه تدريس ميكردند. حتي گاهي الحان روضهخواني را به بچهها ميآموختند و بچهها همراه نوحهها سينه ميزدند. ما ديگر چنين متوني را در كتاب نياوردهايم. تمركزمان روي متون داستاني بود. چون متون مكتبخانهيي اساس به چند دسته تقسيم ميشوند: مثلا يكسري متون تاريخي است، يا متوني براي تمرين خط و مشق. چندين كتاب مشق از دوران مكتبخانه برجاي مانده. همينطور كتاب حساب هست و امثالهم. ما ديگر اين متون را در كتابمان نياوردهايم و متون ادبي و داستاني را مد نظر داشتهايم. اين متون مربوط به زماني بود كه ديگر شاگردان مكتب سواد را آموخته بودند و آموزش كتابخواني ميديدند.
يعني دورهيي پيشرفتهتر بوده؟
بله. همانطور كه گفتم به دوره «بچهخواني» مشهور بوده. حتي روي جلد اين كتابها هم گاهي مينوشتند «مخصوص اطفال». فهرستي هم به جاي مانده كه عنوان آن هست: فهرست كتب مخصوص بچهخواني.
همانطور كه گفتيد اين متون در بازه تاريخي گستردهيي وارد مكتبخانهها شدهاند و از كتابهاي مختلفي گزينش و گلچين شدهاند. آيا از نظر آموزههاي مذهبي و تربيتي نقاط مشتركي هم بين متون ديده ميشود؟
صد در صد اين آموزهها مذهبي بودند. دليلش هم اين است كه مدرسين اين متون خود از روحانيون بودهاند.
اما اين متون مثلا داستان «بهرام و گلندام» هم قرار گرفته كه متني مذهبي به حساب نميآيد.
اين داستانهاي عاشقانه و عاميانهيي بودهاند كه باز هم آموزههاي ديني زيادي دارند. در مكتبخانهها متون مختلفي خوانده ميشد. بخشي از اين متون داستانهاي عياري بودند مثل «ملك جمشيد» و «اميرارسلان». اينها كتابهايي بودند كه ساليان سال حتي نقالي ميشدند. چنين آثاري دانسته يا ندانسته بخشي از خوراك تربيتي كودكان را تشكيل ميدادند. چون در آن زمان سيستم آموزشي مدوني در كار نبود كه كتابها را بر اساس آموزههاي خاصي گزينش كنند. بيشتر بستگي داشت به ذوق و سواد معلم مكتبخانه. درست است كه اين داستانها داراي پيرنگي عاشقانه هم بودهاند، اما در خلال داستان نكات تعليم و تربيتي بسياري هم بوده كه به خاطر كششها و كنشهاي جذاب داستاني و بزنبهادر بودن قهرمان داستان، براي كودكان دلپذير بوده است. در كنار اين كتابها، آثار اخلاقي، ديني و داستاني هم بوده كه در كنار هم سير آموزش را پيش ميبردند.
با توجه به اينكه متون مذكور براي بچهخواني گردآوري و معمولا از كتابهاي كلاسيك گلچين ميشدند، آيا تفاوتي بين آنها و متن اصلي وجود دارد؟ يعني متوني هستند كه نسبت به متن اصلي خلاصهشدهتر يا با زبان سادهتري كه مناسب اطفال باشد، در كتابهاي مكتبخانه آورده شدهباشند؟
بله. مواردي مشاهده شده است. مثلا ما نسخهيي از مثنوي معنوي داشتيم براي اطفال كه يك نسخه خلاصه شده از كتاب مولوي بوده است. همينطور درباره اشعار حافظ و دوبيتيهاي باباطاهر نسخ خلاصهشدهيي وجود داشته مخصوص تدريس در مكتبخانهها. اين كتابها معمولا با چاپ سنگي و در سطحي وسيع تهيه ميشده، و معمولا به شكل كتابهاي كوچك شانزده برگي. متاسفانه ما آماري از تيراژ اين كتابها در دست نداريم و حتي از برخي كتابها نسخهيي هم بر جاي نمانده، اما ميشود حدس زد كه شمارگاني حدود پانصد نسخه داشتهاند. اين كتابها كمك زيادي ميكردند به توسعه كتابخواني. از 1260 به بعد كه چاپ سنگي رونق پيدا كرد، نشر اين كتابهاي كوچك هم رواج يافت. ضمن اينكه در چاپ سنگي امكان تصويرگري هم وجود داشت و در صفحات اين كتابها تصاوير بسياري هم قرار داده ميشد كه بر جذابيت و زيبايي آنها ميافزود. تمام اينها دست به دست هم داد تا كتابخواني ناگهان در يك نسل رواج پيدا كند. اين هفتاد اثر ساده خوانندگان بسياري داشته و نهتنها در مكتبخانهها، بلكه بيرون از محيط آموزشي توسط ساير مردم هم خوانده ميشدهاند.
در ميان متون مرجع گزينش اين آثار، آيا متنهايي بودهاند كه پركاربردتر از بقيه باشند و دروس بيشتري از آنها در برنامه آموزشي مكتبخانهها قرار گرفته باشند؟
بله، مثلا مثنوي مولوي يا «نان و حلوا» اثر شيخ بهايي. حتي گذشته از تدريس خود كتاب «نان وحلوا» كتابهاي بسياري چون «نان و پنير» و «نان و سركه» را بر اساس كتاب شيخ بهايي تاليف كرده بودند و در مكتبخانه تدريس ميكردند. ما نمونههايي از اين كتابها را آوردهايم. يكي از كتابهايي كه بسيار پركاربرد بوده و بيش از بيست رساله به تقليد و نظيره آن ساخته شده، «موش و گربه» اثر عبيد زاكاني است. «موش و گربه» شيخ بهايي هم از متون پركاربرد بوده. آثار شيخ بهايي تاثير زيادي بر سيستم تعليم و تربيت مكتبخانهيي داشته. آثار او، سعدي، مولوي و عطار در مكتبخانهها بسيار مورد توجه بودهاند. مثلا «پندنامه» عطار هم از آن دست كتابهايي است كه در مكتبخانهها زياد خوانده ميشد. كتابي داشتند به نام «پنج گنج» كه بخشي از آن «پندنامه» عطار بود، بخشي از آن «كريما»ي منسوب به سعدي بوده و امثالهم. اشعار حافظ هم زياد خوانده ميشده، اما چون خواندنشان دشوارتر بوده، در دورههاي پيشرفتهتر مورد استفاده قرار ميگرفتهاند. در حقيقت چون در مكتبخانههاي ما ادبيات غلبه داشته، آدمهايي كه در آن تحصيل ميكردند به نوعي اديب يا شبه اديب ميشدند. كساني كه اين همه كتاب را بخوانند و اين همه با ادبيات آشنا شوند، ميتوانستند در آينده اديبان موثري باشند. ضمن اينكه خط زيبايي هم داشتند، چون خطاطي را با كتابهايي چون «آدابالمشق» ميآموختند.
آيا اطلاعي در دست هست كه استفاده از اين متون تنها براي خواندن و نوشتن بوده يا تحليل و تفسيري هم از فحواي متون به شاگردان آموخته ميشده؟
بيشتر روخواني بوده. كمتر پيش ميآمد كه تحليل و تفسيري انجام شود. مگر آنكه خود ملاي مكتب آدم دانشمند و باسوادي ميبود و نكاتي هم در تحليل متن به شاگردان ميآموخت. چون بيشتر گزارشهايي كه در اختيار ما است منبع شفاهي دارد از زبان كساني كه خود در مكتبخانهها تحصيل ميكردند و معمولا هم اين گزارشها مربوط به دورههاي ابتدايي و پيش از شروع دوره «بچهخواني» است، نميتوان با قاطعيت گفت. ما چندان نميدانيم كه شيوه تدريس دقيقا چگونه بوده اما ميدانيم كه شباهتهايي با شيوه تدريس حوزوي داشته. شاگردان گرد هم روي زمين مينشستند و ملا يا باجي هم آنها را مستقيما زيرنظر داشته. يكي از خاطرات بد مكتبرفتهها هم تنبيههاي مرسوم آن دوران است. مثلا چوب و فلك و زنداني شدن در سردابه يا انبار. معمولا كساني كه ميخواستند ملكي را براي مكتبخانه اجاره كنند، اول تحقيق ميكردند كه ببينند سرداب دارد يا نه! معمولا مكتبدارها جنب منزلشان اتاقي را تهيه ميديدند و محل زندگي و كار ملا هم يكجا بوده. البته مكتبهاي متفاوتي داشتيم. براي فرزندان اشراف معمولا ملا خودش به خانه آنها ميرفته.
متون اين كتاب را كه مرور ميكنيم، ميبينيم واقعا مطالب جذابي براي كودكان در آنها وجود دارد.
دقيقا همينطور است. جنبه داستاني اين متون بچهها را خيلي جذب ميكند. از چند متن كلاسيك مثل سعدي و عطار و حافظ كه بگذريم، باقي آثار اكثرا آثار ادبي عاميانه و عامهپسند هستند. يعني نثر و شعر اين متون بسيار عاميانه است. برخي از اين متون پر از ايرادهاي وزن و قافيه و جملهبندي هستند. مشخص است كه نگارش آنها توسط آدمهايي كمسواد انجام گرفته است. گاهي خود معلمان مكتبخانه اين متون را تاليف ميكردند. مثلا معلم خوراسگاني يا مكتبي شيرازي كه شاعر بزرگي هم هست، خودشان مكتبدار بودهاند. مكتبي كتابي هم دارد به نام «كلمات عليه غرا» كه مشخص است به زبان ساده و براي اطفال نوشته شده تا بتوانند از اين طريق احاديث را بياموزند و شيوهاش هم يك شيوه كاملا آموزشي است؛ به اين ترتيب كه ذيل هر حديث يك رباعي يا دوبيتي سروده كه كودكان بتوانند با حفظ آن شعر، حديث اصلي را به خاطر بسپارند.
فارغ از متون كلاسيكي مثل گلستان سعدي و متون ديگري كه نام برديد و تقريبا همه ما در ادوار مختلف آموزشي با آنها سر و كار داشتهايم، در ميان آثار عامهپسندي كه در اين كتاب هست، آيا متوني وجود نداشته كه امروزه هم ارزشش را داشته باشد در كتابهاي درسي گنجانده شوند؟
بعضي از اين متون هنوز رايج هستند. مثل «خاله سوسكه» يا «خاله قورباغه» كه روايتهاي متعددي از آنها بر جاي مانده و هنوز هم رواج دارند. خيلي از اين متون ارزشش را دارد كه به سيستم آموزشي راه پيدا كنند. امروزه در دوره پيشدبستاني واحدهاي كار تعريف شدهاند براي آشنايي با طبيعت، مشاغل و محل زندگي. دقيقا در آن دوران مثنويهايي داشتيم با همين رويكرد كه به صورت منظوم و با زباني بسيار ساده نوشته شدهاند، مثل منظومه «سماوريه». چنين آثاري با زبان شعر بچهها را با وسايل مختلف زندگي و مسائل گوناگون معيشت و مشاغل و خوردنيها و غيره آشنا ميكنند. قصد در اين منظومهها داستانپردازي نيست بلكه آموزش كودكان است. اما اين آموزش به طور غيرمستقيم و در قالب داستاني درآمده تا جذابتر باشد. بعضي متون هم هستند كه درس زندگي ميدهند، مثل «مرد لر و رندان» كه ميخواهد بچهها را آگاه كند كه چگونه يك آدم ممكن است فريب بخورد. اين متون كاملا كودكان را آماده زندگي ميكرده. من خودم مولف كتاب درسي هستم. چون بر هر دو حيطه اشراف دارم، ميتوانم متون مكتبخانهيي را با كتابهاي درسي امروزي به راحتي مقايسه كنم. خودم اعتراف ميكنم كه كتابهاي مكتبخانهيي براي آموزش جذابيت بيشتري نسبت به كتابهاي امروزي داشتهاند. دهها بار ميشود اين كتابها را خواند. امروزه تمركزي كه در آموزش و پرورش ايجاد شده دست و پا گير است. يعني حتما بايد يك سازمان، يك برنامه و يك نظام ارزشي خاص در تاليف يك كتاب درسي لحاظ شود. مولف كار زيادي از دستش برنميآيد به جز اينكه همان مفاهيم را قدري بهتر ارائه كند. نظام آموزش و پرورش ما بايد رجوعي كند به گذشته. همهچيز سنت و گذشته كه بد نيست. نظام آموزشي ما بايد بيايد و برنامه محتوايي بدهد و بعد اجازه دهد تا متون را خود مراكز آموزشي آزادانه انتخاب كنند. از اين نظر بايد گفت كه نظام مكتبخانهيي آزادي عمل بيشتري داشته و متونش هم طبعا جذابتر بودهاند.
شما كه اين همهسال با آموزش و پرورش كار كرديد، چه شد كه اين كتاب را به دست ناشر بخش خصوصي سپرديد؟
مخاطبان اين كتاب مردم هستند و بايد به اختيار بروند و انتخابش كنند براي خريداري و خواندن. من اعتقاد دارم ناشران بخش خصوصي براي نشر كتاب مناسبتر هستند، چون بسياري از محدوديتهاي ناگزير ادارات و نهادهاي دولتي را اعمال نميكنند و كيفيت نشرشان هم مطلوبتر است. نظر من اين است كه حتي نشر كتابهاي درسي هم بايد از سيطره ناشران دولتي خارج شود. اگر اين اتفاق بيفتد بسياري از مشكلاتي كه آموزگاران و كارشناسان آموزشي و خانوادهها درگيرش هستند، خودبهخود حل خواهد شد.
در عوض اما قيمت تمامشده كتاب بالاتر ميرود و خريد آن مشكلتر ميشود.
بله، حسن كتابهاي آموزش و پرورش بهاي كمترشان است. اما اين كتابها را اگر هر ناشر ديگري هم منتشر كند، چون تيراژ بسيار بالايي دارند، قيمت تمامشدهشان هم كاهش مييابد. شمارگان بالا قيمت را كاهش ميدهد. اما از طرفي چون قيمت تمامشده كتابهاي درسي پايين است دانشآموز هيچ كوششي در حفظ و نگهداري كتابش نميكند. قيمت پايين كيفيت را هم پايين ميآورد و جلدها و كاغذ آسيبپذير موجب از بين رفتن كتاب ميشوند. در قديم- مثلا ميانههاي دهه 40- اينگونه بود كه ناشران خصوصي كتابهاي درسي را منتشر ميكردند و معلم ميآمد سر كلاس و به دانشآموزان ميگفت كه مثلا كتاب فيزيك «احمدي» را بخريد، كتاب فيزيك «عبداللهي» را نخريد. البته قدري بينظمي در حوزه قيمتها پديد ميآمد، اما به نظر من روش بهتري بود. ضمن اينكه اگر كتاب درسي با كيفيت خوب منتشر شود، چند نفر ميتوانند از آن استفاده كنند. به جاي اينكه هر سال 13 ميليون دانشآموز سالي 180 ميليون جلد كتاب مصرف كند، ميتوانيم كتابهايي با جلد سخت و كيفيت بالا منتشر كنيم كه تا چند سال قابل استفاده باشند. خود شما حساب كنيد كه 180 ميليون جلد كتاب چه ميزان كاغذ لازم دارد. به اندازه يك جنگل بايد درخت قطع كرد تا كاغذ مورد نياز انتشار اين كتابها تامين شود. ما داريم سالانه اين ميزان كتاب را دور ميريزيم.
شما در اين كتاب داعيه جامعيت داريد يا معتقد هستيد كه كاستيهايي هم دارد؟ آيا كاري مد نظرتان بوده كه امكان انجامش در اين كتاب فراهم نشده باشد؟
با ناشر مطرح كرده بودم كه از نظر طراحي كارهاي ديگري هم انجام شود. چاپهاي سنگي بسيار ارزشمند هستند. من پيشنهاد كرده بودم در حاشيه گراور و عكس اين نسخههاي خطي و سنگي آورده شود. اگر اينطور ميشد دانشجويان رشتههاي هنري و نقاشي ميتوانستند ايدههاي زيادي از اين تصاوير بگيرند. از نوع چاپ و قطعش گرفته تا خود تصويرسازي اما نتوانستيم اين كار را انجام دهيم، چون حجم كتاب خيلي بالا ميرفت و همين حالايش هم حجم كتاب خيلي زياد است و قيمتش بالاست. اما چارهيي نيست، چون بايد مجموعهيي از متون در اختيار مردم و محققان قرار ميگرفت. حالا دستكم اين متون در اختيار آنهاست و از اين به بعد كار تحقيقي آغاز ميشود و ميتوان درباره مسائل محتوايي، آموزشي، فرهنگ عامه و غيره در اين متون پژوهشهاي ارزشمندي را ارائه كرد. اين بخش كوچكي از فرهنگ ما است. بخش عظيمي از فرهنگ ما همچنان در دسترس نيست. مثلا نسخ خطي و آثاري كه سالهاست تجديد چاپ نشدهاند يا در ايران نسخهيي از آنها نيست. محققان ما بايد همت كنند تا اين آثار در اختيار مردم قرار گيرند. من نظرم اين نيست كه مرتجع باشيم، اما فكر ميكنم كه لازم است بازگشتي داشته باشيم به ادبيات كلاسيك خودمان. چون در ادبيات كلاسيك ما همهچيز يافت ميشود و نبايد آن را دست كم گرفت. بايد در دانشگاههايمان كوشش كنيم تا اين متون احيا و نقد و بررسي شوند و در زمينه ادبيات كودك از آنها بهره بگيريم. بسياري از اين متون را ميتوانيم به مدارس بازگردانيم، حالا نه به عنوان كتب اصلي، بلكه در كنار برنامه آموزشي ميتوانند جذابيتهاي زيادي براي دانشآموزان داشته باشند. سادگي اين متنها خودش دنيايي ارزش دارد.