بازیگر بینالمللی نیستم
گفتوگو با همایون ارشادی درباره تجربه بازیگری در فیلمهای ایرانی و جهانیاش شهرزاد همتی همایون ارشادی که تا 45سالگی در هیچ فیلمی ظاهر نشده بود، کشف عباس کیارستمی است. او با «طعم ...
- گفتوگو با همایون ارشادی درباره تجربه بازیگری در فیلمهای ایرانی و جهانیاش
- شهرزاد همتی
-
همایون ارشادی که تا 45سالگی در هیچ فیلمی ظاهر نشده بود، کشف عباس کیارستمی است. او با «طعم گیلاس» توانست استعداد خود را در بازیگری به نمایش بگذارد و بعد از این فیلم به چهرهای جهانی بدل شد و توانست در فیلمهایی چون «بادبادک باز» که از رمان مشهور افغانی ساخته شده بازی کند و بهتازگی هم در فیلم کاترین بیگلو ظاهر شده است. با همایون ارشادی در مورد بازیگری به گفتوگو نشستیم و اتفاقهایی که در مسیر بازیگری برای او افتاده و همچنین عرصه بینالمللی بازیگری و سینما و راههای ورود یک بازیگر ایران به آن.
از طعم گیلاس شروع کنیم. بازی شما بهعنوان یک بازیگر غیرحرفهای در خور توجه بود… .
بله، چون آن زمان به عنوان نابازیگر مقابل دوربین رفتم. وقتی به عنوان نابازیگر مقابل دوربین میروی، قرار نیست بازی کنی چون اصول بازیگری را بلد نیستی. آقای کیارستمی در فیلم طعم گیلاس میخواست من خودم باشم و اصلا بازی نکنم. در طعم گیلاس من خودم بودم با همه مشکلاتی که در زندگی آن دوره داشتم. بعدها فهمیدم که به نوع بازیای که در طعم گیلاس داشتم، میگویند بازی زیرپوستی! وقتی در فیلم طعم گیلاس گریه میکردم، واقعا در آن زمان مشکلات خاص خودم را داشتم که اشکم را درمیآورد. هفت سال بود که بچههایم را ندیده بودم و این خیلی برایم آزاردهنده بود. من به ایران برگشته بودم اما آنها نمیتوانستند در آن سالها به ایران بیایند یا من بروم و آنها را ببینم. در فیلم عشق گمشده اما باید کمی بازی را به اجرایم اضافه میکردم چون دیگر نمیتوانستم خودم باشم. در فیلم درخت گلابی بازی داشتم اما بازیام کم بود و بیشتر صدایم بود که حضور داشت.
قبل از اینکه در فیلم طعم گیلاس بازی کنید، فکر میکردید روزی بازیگر حرفهای شوید؟
نه! قبل از طعم گیلاس اصلا به فکر بازیگری نبودم هرچند قبل از طعم گیلاس در فیلم کاکادو به کارگردانی خانم میلانی در چند سکانس بازی کردم. آنهم به واسطه دوستیای که با همسر ایشان داشتم. من و محمد نیکبین در ایران در یک محله زندگی میکردیم. با هم به آمریکا رفتیم و درس معماری خواندیم و یک روز تصمیم گرفتیم به ایران برگردیم. اما وقتی کاکادو را بازی کردم اصلا به ادامه بازیگری فکر نمیکردم. حتی زمانی که در طعم گیلاس هم بازی میکردم اصلا فکر نمیکردم که حرفه بازیگری را ادامه بدهم. چون میدانستم هیچ کدام از بازیگرانی که با کیارستمی کار کردهاند به دنیای حرفهای بازیگری راه پیدا نکردهاند. اما بعد از طعم گیلاس آقای جهانگیر کوثری پیشنهاد بازی در فیلم عشق گمشده را به من داد و بعد هم نقشهای دیگر پیش آمد و همینطور تا به امروز کارم در سینما و تلویزیون ادامه یافت.
شاید اولین حضور مهم شما در عرصه بینالمللی به خاطر بازی در فیلم «بادبادکباز» باشد. چطور برای آن نقش انتخاب شدید؟
در فیلمبرداری «من نه منم» بودم که به من تلفن زدند که خانمی به اسم کیت داوت از لندن میخواهد با من صحبت کند. این بود که تماس گرفتم و به من گفت طعم گیلاس را دیدهاند و از بازی من خوششان آمده و برای فیلمی در نظر گرفته شدهام که کارگردانش مارک فورستر است و میخواهد فیلم بادبادکباز را بسازد و برای نقش بابا در نظر گرفته شدهام. برایم چهار صفحه دیالوگ فرستادند که به زبان دری بود. من با چند دوست افغان، دریها، مرور کردم و بعد رفتم کابل. دفعه اول کارگردان را که دیدم شروع کردم به دری خواندن، که البته معنیاش را نمیفهمید. من یک دور خواندم. گفت دوباره بخوان، دوباره خواندم و کلا سه مرتبه خواندم و تمام شد. بعد گویا از مترجمی که آنجا بود، پرسیده بود لهجهاش چطور بود که گفته بود خوب است. بعد برگشتم ایران و با من تماس گرفتند که انتخاب شدی و دوباره به کابل رفتم برای اندازهگیری لباس و… این ریسک بزرگی بود حتی برای پارامونت و چه بسا مارک فورستر. فیلمی میخواست بسازد که بازیگرانش مشهور نبودند. به زبان انگلیسی نبود و زیرنویس داشت که این فیلمها اغلب در خود آمریکا هم فروشی ندارند. مثلا برای نمونه بابل که زیرنویس داشت و بازهم با اینکه بازیگر معروف داشت، فروش بالا نداشت. زیرنویس هنوز در آمریکا جا نیفتاده. مارک فورستر همیشه میگفت من به کمپانی گفتم به شرطی این کار را میکنم که به زبان اصلی صحبت شود. چون نمیتوانم دو تا بچه را بگیرم که در سال 1970 در کابل با هم انگلیسی صحبت بکنند. بازیگران معروفی نداشت، شاید معروفترین آنها شان توب بود که در Crash بازی کرده بود. چون خالد عبدالله هم یک فیلم بیشتر بازی نکرده بود و معروف نبود. از این نظر این کار ریسک بزرگی بود.
شما یکی از بازیگران بینالمللی ما هستید که خیلی از بازیگران دوست دارند به جایگاهی که شما دارید برسند. با وجود همه پتانسیلهایی که از سینمای ایران میشناسید فکر میکنید بازی کردن در ایران آسانتر(بودن) است یا جلوی دوربین یک کارگردان غیرایرانی؟
من بازیگر بینالمللی نیستم، من بازیگری ایرانی هستم که چند تجربه بازی در فیلمهای خارجی داشتم. بازیگر بینالمللی تعریفش این است که اگر همه جای دنیا بروی شناختهشده باشی. پس من با این تعریف بازیگر بینالمللی نیستم. چون همه جا من را نمیشناسند. فکر میکنم مسئله آسان بودن یا آسانتر نبودن نیست. هر جایی که یک بازیگر میخواهد جلوی دوربین برود، باید با خودش خلوت و به این فکر کند حالا که میخواهد با یک تیم جدید کار کند، باید چه کارهایی را انجام بدهد و چه کارهایی را انجام ندهد. به خاطر همین فرقی نمیکند جلوی دوربین یک کارگردان ایرانی یا خارجی باشی. مهم این است که جلوی دوربین راحت باشی. البته این به معنای بیخیالی نیست. بازیگر باید دلهره این را داشته باشد که نتیجه بازیاش خوب میشود یا نه. نباید مغرور شود که هر نقشی به من بدهند خوب بازی میکنم.
به عنوان یک بازیگری که سابقه بازی در فیلمهای خارجی را دارد در میان بازیگران جوانمان کدامیک میتوانند در مقام یک بازیگر بینالمللی در فیلمهای خارجی هم بازی کنند؟ اصلا آن معیارهای جهانی در بازیگران جوان ما وجود دارد؟ مثالی دارید؟
نمیخواهم اسم ببرم. اما بعضی از بازیگران ما این پتانسیل را دارند که در مهمترین فیلمهای خارجی بازی کنند و از خیلی از بازیگران خوب بینالمللی هم بهتر هستند. ما خیلی بازیگران خوب داریم. نمیخواهم اسم ببرم.
خیلیها با طی کردن دورههای بازیگری و تلاشهای زیادی که در این راه داشتهاند به دنبال جایگاهی هستند که شما در حال حاضر دارید. یعنی کار با چند کارگردان معتبر در سینمای ایران و بعد هم راهیابی به سینمای هالیوود و کار با کارگردانی مثل مارک فورستر. ایستادن در این جایگاه را چگونه ارزیابی میکنید؟ یک اتفاق؟ شانس؟ یا یک توفیق اجباری؟ چراکه بارها گفتهاید قصد بازیگر شدن نداشتید.
فکر میکنم بهترین گزینه برای جواب این سوال شانس باشد. چون در هر موردی شانس خیلی دخیل است. اینجا هم من خیلی خوششانس بودم که برحسب تصادف وارد سینما شدم. زمان درست، بخت درست و در واقع یک اتفاق ساده و چیزهایی از این قبیل. اما با همه این وجود به تمام کسانی که در رشته بازیگری دارای تحصیلات آکادمیک هستند احترام میگذارم چون در هر حرفهای باید دانش و تجربه را توامان داشت. تکنیک نقش مهمی در بازیگری ایفا میکند و تنها داشتن غریزه و حس کافی نیست. تکنیک را هم تنها از طریق طی کردن دورههای آموزشی و تجربه کردن زیاد میتوان به دست آورد. اما من متاسفانه دیر شروع کردم و هم اینکه تحصیلات آکادمیک سینمایی نداشتم. به همین دلیل هم خودم را در آن سطح نمیبینم. یعنی حتی اگر دستهایم را تکان میدهم از حس من نشات میگیرد نه از تکنیک بازیگری. توصیه من همیشه به جوانترها این است که حرفه بازیگری را از همان الفبای صحیح و اصولی یاد بگیرند. خود من هم در این ۱۱ سال سعی کردم تا جایی که ممکن است در این زمینه یاد بگیرم ولی هنوز در مقابل استادان بزرگی که در این رشته دانش اندوختهاند و عمری صرف کردهاند حرفی برای گفتن ندارم.
شما در تازهترین حضورتان در فیلم کاترین بیگلو حضور دارید، کمی در مورد این کار توضیح میدهید؟ دقیقه بامداد، داستان یک دهه جستوجو برای شکار اسامه بنلادن را به دست سربازان آمریکایی به تصویر میکشد.
در این فیلم نشان میدهد که ماموران آمریکایی برای اینکه زندانیان را وادار به اعتراف کنند از تکنیکهای بازجویی همراه با شکنجه مانند خفگی مصنوعی با آب استفاده میکنند و اطلاعاتی که از این طریق به دست میآید، در کنار هم قرار دادن تکههای پازل به منظور کشف مخفیگاه بنلادن نقشی اساسی داشتهاند. خیلی نمیخواهم در مورد حضورم در این فیلم صحبت کنم. شاید بد نباشد کمی به تفسیر این فیلم بپردازیم. این فیلم درباره شکنجه است و قضاوت را با مخاطب میگذارد.« بیگلو » و «بول» قضاوت درباره اینکه شکنجه درست است یا غلط را بر عهده بینندگان میگذارند. این صحنهها دقیقا همانطور که باید وحشتآور هستند و بیگلو استادانه آنها را بلاعوض و لازم دانسته است.
شما تجربه بازی در فیلمی از«آلخاندرو آما نبار » را داشتید. کمی درباره فیلم آگورا هم توضیح بدهید…
بله. فیلمی است به نام آگورا و همانطور که گفتید کارگردانش آلخاندرو آما نبار که بیشتر علاقهمندان به سینما او را با فیلمهای «دیگران» و «دریای درون» میشناسند. داستان آگورا، ملهم از داستان واقعی زندگی هایپیشیا است. او در سال ۳۷۰ پس از میلاد زاده شد. نام او به معنای برترین و والامقامترین است. او برای تحصیل به آتن و ایتالیا رفت. هایپیشیا کارهای ارزشمندی در علم محاسبات، هندسه، هیات بطلمیوسی و عناصر اقلیدسی انجام داد و مقالهای درباره «قوانین نجومی» نوشت. سرانجام در مناقشات مذهبی اسکندریه در سال ۴۱۵ پس از میلاد به تحریک کشیش سیریل به جرم ساحرگی به وضع فجیعی کشته شد. این فیلم همچون اولین فیلم انگلیسیزبان آما نبار، «دیگران»، بر محوریت داستان و اقتداری زنانه قرار دارد. خرد یک زن شاگردانش را آماده داشتن آیندههایی درخشان همراه با بصیرت و دانایی میکند و هرگز از فلسفه و علم و تفکر جدا نمیشود. اما مشکل شهر، همان جا آغاز میشود که در شرح داستان هم گفتم. خروج از تعادل! جنگهایی به نام خداوند و حضرت مسیح یا مقدسات آیین یهود و در حقیقت در خدمت کلیسا و کنیسه. مسیحیها از دست اربابان زورگوی خود رها و برده اربابانی شدهاند که کارهایشان را تقدسی خدایی میبخشند. تعصبات کوری که راه خرد برای رسیدن به خداوند را برنمیتابد و علم را براساس آنچه روسای مذهبی میگویند منبع فساد و گناه میانگارند. این همه از وقتی آغاز شد که بزرگان شهر تصمیم گرفتند با زبان شمشیر با ایمانآورندگان به خدا سخن گویند و از علم و مصلحت دانشمندان و فیلسوفان خود بهره نبردند. بقیه داستان همچون داستانهای دیگر در تاریخ است. هر گروهی که به قدرت میرسد شروع به ریختن خون گروه تضعیفشده میکند. این هم از فیلمهایی بود که من با علاقه به بازی در آن پرداختم.
چه اتفاقی میافتد که بازیگران ایرانی میتوانند در عرصههای بینالمللی حضور داشته باشند؟
بازیگران ایرانی این پتانسیل را دارند که بتوانند در فیلمهای خارجی حاضر شوند، اما این مسئله به حضور فیلمهای ایرانی در صحنه بینالمللی نیز بازمیگردد. از مهمترین اتفاقاتی که میتواند بازیگران سینمای ایران را به سینمای جهان ببرد، این است که فیلمهای ما در عرصههای جهانی حضور پیدا کنند تا بازیگران ما در این فیلمها دیده شوند.
امسال دو فیلم در جشنواره فجر داشتید و فیلم «چه خوبه برگشتی» هم که با استقبال منتقدان مواجه نشد و از طرفی نقش شما خیلی کوتاه بود. چرا گاهی در نقشهای کوتاه بازی میکنید؟ این مسئله برایتان مهم نیست؟
اگر کارگردان و تهیهکنندهای را دوست داشته باشم و آنها از من بخواهند که در نقش کوتاهی در فیلمشان بازی کنم حتما این کار را انجام میدهم. اگر قرار بود کوتاهی یا بلندی نقش برایم مهم باشد، اصلا این نقشها را قبول نمیکردم. گاهی نقشی بازی میکنی که بسیار طولانی است اما اصلا نقش خوبی نیست یا ممکن است نقش کوتاهی بازی کنی که خیلی کوتاه است اما نقش جاافتادهای باشد. اگر قرار باشد برای حرفهای دیگران کار کنم که آنقدر حرفهای مختلف زده میشود و من باید کارهای مختلف کنم ولی من به این حرفها کاری ندارم.
شما بازی در یک نقش بلند مقابل دوربین یک کارگردان تازهوارد را ترجیح میدهید یا یک نقش کوتاه مقابل دوربین یک کارگردان سرشناس مثل داریوش مهرجویی؟
من اصلا این چیزها را در نظر نمیگیرم. آقای مهرجویی جایگاه خودش را دارد. اگر از من نقش کوتاه یا بلند بخواهد من همیشه در خدمتش هستم. چند کارگردان هستند که آدم خودش را همیشه مدیون آنها میداند یا همیشه برای آنها احترام قایل است. وقتی از طرف اینها نقشی به فرد پیشنهاد میشود حتما قبول میکند و اصلا برایش فرقی نمیکند که کوتاه است یا بلند. من از این کارها زیاد کردهام. چون برای حرفهام احترام قایل هستم. وقتی برای اولین بار به سینما میآیی، نیاز داری که کسی دستت را بگیرد. اگر این اتفاق نیفتد به جایی نمیرسی. اگر یک کارگردان در اول کار سراغ من میآید که حضور من در کارش برایش مهم است، من حتما قبول میکنم. با خیلی کارگردانهای کار اولی کار کردهام. 15-10 فیلم کوتاه بازی کردهام که کارگردانانشان جوانان تازهکار بودند. حتی در سینما هم همین کار را کردهام. بدون چشمداشت به پول یا شهرتش، فقط به خاطر اینکه حرفهام بازیگری است، بازی کردهام.
ولی در بازیگری میگویند وقتی به جایگاهی رسیدی که توانستی بازیگر خوبی باشی پس باید در انتخاب نقشهای بعدیات احتیاط کنی تا چهرهات در فیلمهای بد خراب نشود. یعنی مثلا وقتی تماشاگری فیلمی از ارشادی دید، نگوید «چرا ارشادی این فیلم را بازی کرده؟» شما این را قبول دارید؟
اینها همهاش سلیقه است. هیچ فرمولی نیست که به شما بگوید شما نباید این کار را بکنید. همه اینها یک تئوری است که بیشتر بین اهالی سینما مطرح است تا مردم عادی. مردم عادی هر نقشی از تو را که ببینند، چه کوتاه و چه بلند، یا خوششان میآید یا نمیآید. این بیشتر برای سینماییها مطرح است که چرا مثلا ارشادی فلان فیلم را بازی کرده. من اگر بخواهم منتظر بنشینم که مثلا فلان کارگردان بنامی بیاید سراغ من که نمیشود. اصلا شاید نیامد. روی چه حسابی باید به این فکر کنم که کارگردان بزرگی بخواهد با من کار کند. کسی که از من در کارش دعوت کند خیلی مورد احترام است که من را قبول کرده، چه بینام باشد چه نامدار! من سناریو را میخوانم و نقش را بررسی میکنم. اگر خوشم آمد، قبول میکنم. گاهی هم پیش آمده پیشنهاد یک کارگردان بزرگ را رد کردهام به این خاطر که از نقش خوشم نیامده. این یعنی شما کارگردان بزرگ را هم رد میکنید به خاطر سناریو. این حرفهایی که زده میشود یک تئوری است و قانون نیست. هر کسی میتواند بگوید که ارشادی حیف بود که فلان کار را قبول کرد ولی برای من چیزهای دیگری مهم است تا این حرفها. وقتی کارها مدام نقد میشود حتی اگر با کارگردان بزرگ هم کار کنی باز کارت را نقد میکنند و یک ایرادی به آن میگیرند./بهار