نگران از دست رفتن ارزشهای انسانیام
گفتوگو با مرضیه برومند / من سر پردردی دارم، دوست دارم دنبال دردسر بگردم. کمتر کسی حوصله دارد که خودش را در کارهای سخت بیندازد.
- شهزاد همتی[عکس: آرش عاشورنیا / بهار ]
-
مرضیه برومند شکلدهنده کودکی همه ماست. کارگردانی که همیشه به دلیل دغدغههایش کار کرده و به دور از هیاهو همیشه حرف تازهای داشته است. او یکی از موفقترین کارگردانهای گروه کودک و نوجوان بوده و هست، حالا در این روزهای آخر سال که برومند قرار است برای ساخت قسمت دوم فیلم سینمایی «شهرموشها» آماده شود، در دفتر «شهرموش ها» وقتی در اتاقهای دیگر همکارانش مشغول ساخت عروسک بودند، در آخرین ساعات روز روبهرویش نشستیم و او مهربانانه از دغدغههایش گفت، نگرانیهایش را شمرد و خاطرات خوش سالهای قبل را برایمان ورق زد. نوروز امسال پس از چهار سال تلاش قرار است سریال «آب پریا» به کارگردانی او روی آنتن شبکه دو قرار بگیرد. مرضیه برومندی که شاید قرار باشد یک تنه، گیشه کم رمق سینمای ایران را با «شهرموشهای 2» نجات دهد…
در این مدت اخیر، اتفاقات خوبی در زمینه کاری شما افتاده و به نتیجه میرسد که «قصه آب پریا» یکی از این اتفاقات است. آب پریا پس از چند سال قرار است پخش شود، چه مدت روی این پروژه کار کردید؟
بعد از حدود چهار یا شاید هم پنج سال. در سالهای 85 و86 به دعوت ارگان دولتی سازمان مهندسی آب و فاضلاب و مدیر روابط عمومی وقت آقای واقفی که بسیار فرد فرهیخته و قابل احترامی هستند، این کار به من پیشنهاد شد. ایشان اصرار داشتند که من کاری در زمینه مسائل مربوط به آب و محیطزیست انجام بدهم؛ یک قصه و داستانی که توجه مردم را به منابع آبی و خطراتی که این منابع را تهدید میکند جلب کند. ابتدا من یک کار جنگمانند پیشنهاد کردم که نظارتش بر عهده من باشد و دوستانی که با آنها در ارتباط هستم سازنده اثر باشند، اما ایشان اصرار داشتند پروژه جدیتر و مفصلتر باشد و به شکل سریال پخش شود تا تاثیر بیشتری بگذارد. من هم قبول کردم و طرح سریال «آب پریا» را پیشنهاد دادم که ایشان هم خیلی خوششان آمد اما متاسفانه در همان شروع کار که تازه فیلمنامهها در حال نوشتن بود و ما هم به مسائل پیشتولید فکر میکردیم، آقای واقفی تغییر سمت دادند و مدیر روابط عمومی جدید هم نگاه و سلیقهاش متفاوت با نگاه من بود و به همین دلیل، همکاری ما با سازمان مهندسی آب و فاضلاب قطع شد و بالطبع این کار هم بلاتکلیف ماند. اما در ابتدای کار صحبتهایی اولیه در ارتباط با مشارکت پروژه با شبکه دو شده بود، و بعد از جدایی ما از سازمان آب، شرایط تولید «آب پریا» در این شبکه به وجود آمد و اواخر 88 ما استارت کار را زدیم و از ابتدای سال 89 پیشتولید ما شروع شد و کلید تصویربرداری در مرداد 89 خورد و تا تیرماه 90 هم ادامه داشت. چون پروژه شامل بخشهای مختلفی میشد که نیاز به آمادگی داشت و وجود بخشهای تخیلی در کار هم شرایط خاصی میخواست. علاوه برآن ما جلوههای ویژه کامپیوتری هم داشتیم که خودش زمانبر است. خود کار هم اقتضا میکرد که به شهرهای مختلف سفر کنیم و گروه 60-50 نفره ما هم همراهمان باشند و طی این یکسال و اندی به شش، هفت استان رفتیم. یزد، کازرون، نیشابور، کلاردشت، ماسوله، فومن، کرمانشاه، تهران و اطرافش مثل دماوند، لواسان و جاجرود. بدیهی است نقل مکان یک گروه با کلیه وسایل، مستقر شدن، بازگشت و… همه اینها زمان میبرد بنابراین «آب پریا» پروژه مفصلی بود و مرحله پس از تولید طولانی هم داشت. البته ما پنج، شش ماه است که آماده پخش هستیم اما کنداکتور پخش راه نمیداد که ما در ایام پاییز کار را روی آنتن داشته باشیم. کار به دلیل اقتضای فانتزی بودنش کمی موزیکال است و همین مسئله باعث میشد که ما نتوانیم آن را در ایام محرم و صفر پخش کنیم. همین باعث شد که مسئولان شبکه و خود من تصمیم بگیریم تا این کار در نوروز پخش شود. البته به نظر من تصمیم درستی بود چون آب پریا درباره نوروز و بهار است. صرف ماجرای پرداختن به آب بعد از جدایی از سازمان مهندسی آب و فاضلاب کمی جامعتر شد و نگاه وسیعتری به مسائل محیطزیست کردیم. در حقیقت این دغدغه خود من در تمام این سالها بوده است. مسائل بسیار زیادی هست که ما در سریالسازی از آن غافل شدهایم. من وقتی دیدم آقای مهرجویی «نارنجیپوش» را ساخت، بسیار خوشحال شدم. فیلمبرداری کار ما تمام شده بود که آقای مهرجویی «نارنجیپوش» را کار کردند و من این را به فال نیک گرفتم. این نشان میدهد که همین مسائل او را هم اذیت کرده که نارنجیپوش را ساخته است و من فکر میکنم همه کسانی که در عرصه فرهنگ کار میکنند، حتما شاخکهای حساسی نسبت به فاجعه زیستمحیطی دارند و این شاید شروعی باشد برای اینکه به این مسائل توجه شود. چون ما فیلم مستند و آموزشی زیاد داریم ولی متاسفانه بد پخش میشود و زبانی دارد که مردم به آن توجه نمیکنند و آدمهای خاص آنها را همراهی میکنند، اما وقتی فرد با قصه همراه میشود و کار جنبه سرگرمی به خود میگیرد و به لحاظ بصری جذابیتهای بیشتری دارد مردم به آن توجه بیشتری میکنند.
گویا شما برای ساختن «آب پریا» از داستانهای فولکلوریک ایرانی استفاده کردهاید؟
نه به صورت مستقیم. بنمایهاش خیلی شبیه است. همین قضیه جستوجو و هفت مرحله در ادبیات فولکلور ما وجود دارد و همینطور این چهار پری که یک جوری ممکن است یادآور آناهیتا باشند که الهه برکت و باران است. من نخواستم خیلی مستقیم به این آناهیتا هم اشاره کنم. مثلا ما یک «برف پری» داریم که خیلی وقتها ما را یاد «ننه سرما» میاندازد. «آب پری» داریم که پری آبهاست و هر چهار پری ما به نحوی نماینده طبیعت هستند.
با توجه به اینکه الان سریالهای مورد توجه مردم سریالهای پرجنجال و تنش هستند، فکر میکنید با فضای فانتزی مخاطب چگونه ارتباط برقرار میکند؟
راستش من نمیتوانم پیشبینی کنم ولی امیدوارم ارتباطشان خیلی خوب برقرار شود. من سعی کردهام لحن ساده و دوستانهای را انتخاب کنم، مثل همه کارهایم. من هیچوقت لحن خیلی پیچیدهای نداشتهام و همه گروههای سنی را در نظر گرفتهام و فکر کردم یک کار خانوادگی بسازم. این را بارها گفتهام که قائل نیستم در تلویزیون میشود سنها را تفکیک کرد. چون واقعا شرایط زندگی مردم ایران طوری نیست که خیلی جدا از هم باشند. یک سالن نشیمن کوچک که تمام اتفاقات در آنجا میافتد و تلویزیون هم که متعلق به خانواده است در همان نشیمن گذاشته شده. اینکه همه افراد خانواده به یک اندازه بتوانند از سریال «آب پریا» استفاده بکنند خیلی جذاب خواهد بود و تمام تلاشم را کردم که اینطور بشود. فکر میکنم هم اینطور باشد. شما حساب کنید مثلا سریال «پایتخت» را همان قدر که بزرگترها لذت بردند بچهها هم لذت بردند و دوستش داشتند. تلویزیون باید اینطور باشد چون یک رسانه خانوادگی است. بسیار سخت است که بعضی حرفها و ناهنجاریهایی را که وجود دارد با زبانی زد که جنبه شعار پیدا نکند. در عین حال خاطرنشان کند، تلنگر بزند و روی روح و ذهن و ناخودآگاه بیننده تاثیر بگذارد. من نمیدانم از پسش برآمدهام یا نه ولی همان شیوههایی که در گذشته داشتهام سعی کردهام در این کار جاری باشد. مثلا همان قدر که «قصههای تا به تا» مورد توجه خانوادهها به یک اندازه قرار گرفته بود این هم همینطور باشد. همان قدر که در زیزیگولو حرفهایی میزدم، در «آب پریا» هم این کار را کردم و این لحن شعارگونه نیست.
ساخت این سریال چهار سال طول کشید ، یعنی ساخت یک کار درست و با چارچوب استاندارد آنقدر زمان میبرد یا شرایط برنامهسازی در ایران اینطور است؟
خیر. استفاده از جلوههای ویژه کامپیوتری کار تازهای است و در طول سریال ما هم در بخشهای متعددی از این تکنولوژی استفاده شده و چون تجربه اول ما هم بود زمان زیادی برد. البته از تیرماه 91 دیگر سریال آماده بود و چون دیدیم موعد پخشمان نزدیک نبود خیلی عجله نکردیم. ولی بهطور کلی اگر بخواهی یک کاری را درست انجام بدهی زمان زیادی میبرد. ما دو مرحله ساخت دکور داشتیم یا این همه سفری که رفتیم همه زمانبر بود.
اینکه شما هنوز با تلویزیون کار میکنید ما را امیدوار میکند که هنوز میشود در تلویزیون برنامه خوب دید. شما همچنان به تلویزیون و جذب مخاطب امیدوار هستید؟
خیلی سوال پیچیده و عجیبی از من میکنید. من فکر نمیکنم ما بتوانیم تلویزیون را یکجانبه برای اتفاقات اخیر آن مقصر بدانیم. ما برنامهسازها را هم باید زیر سوال ببریم. ما چقدر کوشش کردیم کار متفاوت کنیم و تلاش کردیم که کار قابل اعتنا بکنیم. البته این حرف من تلویزیون را از کاستیهایش مبرا نمیکند. اخیرا در تلویزیون یک عده آدم که این کاره نیستند چه به عنوان تهیهکننده و چه به عنوان کارگردان آمدهاند که تخصصی در زمینه برنامهسازی ندارند. تهیهکنندههای قدرتمند و حرفهای کمکم دارند رنگ میبازند. معمولا نگاه کاسبکارانه در تلویزیون پیدا شده. یک کاری چقدر زمان میبرد، چقدر لوکیشن دارد، چقدر خرج دارد، چندتا هنرپیشه دارد؟ حالا دوتا هنرپیشه میآوریم و پول خوب هم به آنها میدهیم و تمام میشود و میرود. ولی وقتی سریالی مثل «زمانه» کار میشود، که رویش دقت شده و کارگردانی دارد، میبینید که تماشاچی نگاه میکند و سریال ترکی نگاه نمیکند. اگر این دقت و توجه بشود من فکر میکنم دلیلی ندارد که در جذب مخاطب ناموفق باشیم. مسئولیت هر دو طرف سنگین است. من کاری به مسائل سیاسی ندارم و فکر میکنم آنقدر مسائل اجتماعی داریم که همه هم در مورد آن متفقالقول هستیم که حالا حالاها میتوانیم بسازیم و سوژه هم کم نیاوریم. درست است که زمینه ساخت برخی از کارها در تلویزیون فراهم نیست، خیلی از سریالهای تلویزیون که برایش خرج میکنند سریالهای سفارشی است. مثلا سریالهای تاریخی سفارشی است که از قضا با آن همه بریز و بپاش ناموفق هم از آب درمیآید. برای آنکه هیچکس از صمیم قلب در آن کار نکرده. باید کار از دل باشد تا بر دل بنشیند. کار سفارشی یعنی برای این کار میکنم که پول بگیرم و بازیگر هم همین نظر را دارد. برخی به این نوع کارها میگویند «عابربانک».
به کارنامه شما که نگاه میکنیم، با سریالهای خوب و مخاطبپسند روبهرو میشویم. «آرایشگاه زیبا»، «کتابفروشی هدهد»، «تهران11»، «هتل»، «قصههای تابهتا»، «همه بچههای من»، … همه اینها نشان میدهد که شما همیشه در جذب مخاطب تلویزیونی موفق بودید و اگر هم سریالی مثل «همه بچههای من» خیلی سر و صدا نکرد به این دلیل بود که هم ساعت پخش نامناسبی داشت و هم قشر خاصی را دربرمیگرفت…
من برای «همه بچههای من» دورخیز نکردم که همه ببینند. دورخیز برای اینکه چه طیفی بیننده تو باشند خیلی مهم است. آن کار مال گروه خانواده بود و ساعت 7 هم پخش میشد و اگر به مسائل انتخابات نمیخورد خیلی هم بیشتر دیده میشد. الان هم جا دارد دوباره پخش شود. یا مثلا «کتابفروشی هدهد» سریالی بود که در زمان پخشش خیلی به آن توجه نشد ولی بعد از آن خیلی تاثیر داشت یعنی واقعا ماهی نیست که با من در مورد این سریال مصاحبه نشود. در «کتابفروشی هدهد» هم طبیعی است که عدهای سریالی با موضوع کتاب را دوست نداشته باشند. یک عده اصلا دغدغهشان نیست و توجه ندارند، من میدانم که در چنین سریالی درصد کمی از مخاطبان را میتوانم جذب کنم. مثلا اگر بخواهم تبلیغ کتاب بکنم و سر کوچه بایستم و بگویم کتاب بخرید ممکن است سه نفر از 10 نفر این کتاب را بخرند. این هم برای من موفقیت است. من یکبار از صندوقدار فروشگاه «شهروند» پرسیدم این کتابهای «همشهری داستان» را روزانه چندتا میفروشید؟ گفت خیلی خوب است، روزی یکی، دو عدد میفروشیم و من گفتم خیلی خوب است، همان در روز یکی دوتا جای خوشحالی است و اگر اصلا نفروشد ناراحتکننده است.
دغدغههایتان با آدمهای دیگر فرق میکند و همیشه نگرانیهایتان را در قصههایتان میآورید. خانم برومند شما نگران چه هستید؟
نگران همه چیز. من اول از همه نگران از دست رفتن همه آن چیزهای باارزشی هستم که عمری به آن افتخار کردهایم. نگرانم که اصول اخلاقی و انسانی ما در این هیاهوی مسابقه پول درآوردن و طلا و سکه خریدن فراموش شود. مسائل انسانی، ارتباط با آدمها و نگران تمام آن چیزهای خوبی که وجود داشته و باید آن را نگه میداشتیم. من فکر میکنم اگر کسی به طبیعت بیاحترامی میکند حتما به پدر و مادرش هم بیاحترامی میکند. قدر نمیداند. مگر میشود یک نفر زبالهاش را در آب روان سرازیر کند ولی احترام مادرش را داشته باشد؟ کسی که حیوانات را آزار میدهد حتما همسایهاش را هم آزار میدهد. زمین مال همه ماست. چه کسی گفته زمین مال ما آدمها است و مال لاکپشت دریاچه پریشان نیست؟ زمین مال همه ماست و خداوند به طور یکسان همه چیز را به مخلوقاتش عطا کرده و ما حق نداریم روزی همدیگر را نابود کنیم. من در «خونه مادربزرگه» به همزیستی مسالمتآمیز پرداختم. همه میتوانند حقوق همدیگر را رعایت کنند و هرکس زندگی خودش را بکند. خیلی دغدغه فیلمساز شدن ندارم و گاهی میبینم چقدر تکنیکم ضعیف است. اما آنقدر رفتهام در عالم اینکه حرفم را بزنم که یادم رفته مثلا در فلان بخش کار میشد این تکنیک را به کار برد. این ضعف من است اما چون حس خودم و روح خودم در حرفم جاری است و مصنوعی و سفارشی نیست و نیتم خیر است به دل تماشاچی هم مینشیند.
از جلوههای ویژه استفاده کردیدچه دلیلی برای استفاده از ابزارهای جدید در کار احساس کردید؟
خود فیلمنامه نیازش را میگوید. وقتی پرسوناژهای تو چهار پری هستند که از آسمان میآیند پس تو به فانتزی و تخیل نیازمندی. و تصویر کردن تخیل نیازمند تکنولوژی است. ما در ایران متاسفانه از تکنولوژی عقب ماندهایم و باید این تجربهها را 20 سال پیش انجام میدادیم و الان خیلی دیر شده. البته چند سالی است که در فیلمهای تاریخی استفاده میشود و تلویزیون در سریالهای ماورایی بسیار بد و ناشیانه از این تکنیک استفاده میکند. بالاخره وقتی ما حرفی میزنیم باید از ابزارش استفاده کنیم. برای من هم خیلی عجیب نیست چون من با عروسک کار کردهام و فانتزی برایم چیز تازهای نیست.
شما فرد بهروزی هستید، چه زمانی که با عروسکهای پارچهای کار کردید و چه حالا که دارید با جلوههای ویژه کار میکنید…
من سر پردردی دارم، دوست دارم دنبال دردسر بگردم. کمتر کسی حوصله دارد که خودش را در کارهای سخت بیندازد. من وقتی «تهران 11» را کار میکردم هیچ وسیلهای نداشتیم که ماشین را بگذاریم رویش حرکت کند تا بازیگر که دیالوگ میگوید رانندگی نکند حواسش پرت نشود. آقای شاهابراهیمی بود که فیلم رو را طراحی کرد. فیلم رویی که ما به مهندس فیروز پیشنهاد کردیم بسازد و آقای فیروز گفت که به یک سال وقت نیاز دارد و آقای شاهابراهیمی ظرف یک ماه آن را ساخت و من تهیهکننده را وادار کردم شرایط ساختش را فراهم کند. مدتها از فیلم رو استفاده کردند البته الان بیشتر از کروماکی استفاده میشود. من این ریسک را میکنم و کار جدید انجام میدهم و دیگران استفاده میکنند و من این اتفاق را دوست دارم. الان هم اکثرا کسی ریسک به دردسر افتادن را نمیکند. یک بازیگر نقشی را بازی و نقش ویژهای را ایفا میکند. مثلا نقش پیرمرد دیوانه. بلافاصله بعد از آن کار شش تا نقش پیرمرد به او پیشنهاد میشود. ما عادت به کارهای کمریسک داریم ولی در عرصه کار ما باید تجربه کرد و آماده ریسک کردن بود.
ریسکش هم بالا است…
چهار سال است من درگیر «آب پریا» هستم و همکاران من کلی سریال و فیلم مثل هم ساختهاند. بعد به من میگویند: «خانم برومند، این جلوههای ویژه را استفاده کن تا ما هم از تجربیات تو استفاده کنیم! »چراکه خودش نمیخواهد ریسک کند. من میآیم زحمت میکشم و بعد دیگران استفاده میکنند و اتفاقا خیلی خوشحال میشوم که راهگشای همکارانم باشم.
حتی سوژههایی که انتخاب میکنید بگیر نگیر دارد… این هم نوع دیگری از ریسک کردن است.
من در «همه بچههای من» پرسوناژ پوراندخت را دارم که آدم فرهیختهای است و ازدواج هم نکرده! از من میپرسیدند پوراندخت نماز نمیخواند؟ میگفتم خدا میداند. ریا نمیکند و جلوی جمع و دوربین نماز نمیخواند، ممکن است وقتی از اتاق بیرون میآمده نماز خوانده. یا مثلا در «کارآگاه شمسی و مادام» من یک ارمنی را میگذارم کنار دست یک مسلمان و هیچ کدام از یکدیگر تاثیر نمیگیرند.
درماهوارهها سریالهای خارجی مخاطب ما را گرفتهاند و او را ساعتها پای شبکههای خود مینشانند. برای جذب مخاطب به رسانههای داخلی چه باید کرد؟
همانطور که گفتم من هر دو طرف را مقصر میدانم. مسئولان تلویزیون و همکاران همه مقصرند. ما برای مسئولان که نمیتوانیم برنامهریزی کنیم یا حرفمان را به کرسی بنشانیم. ولی میتوانیم به خودمان نهیب بزنیم. ما داریم به لحاظ صنفی و حرفهای آبروی خودمان را از دست میدهیم. من با اینکه مخاطب کارهای خارجی ببیند هیچ مشکلی ندارم، اما به شرطی که کار خارجی خوب ببیند. من خیلی خوشحال میشوم که خانوادهها یک سریال خوب خارجی ببینند چون سلیقهشان ارتقا پیدا میکند و من هم باید روی خودم کار کنم تا سطحم را بالا ببرم، اما وقتی سریال ترکی میبیند من متاسف میشوم. من دو سه بار زدم این شبکهها تا ببینم این سریالها چه هستند و حتی دقیقهای نتوانستم تحملشان بکنم. آنقدر ضعیف هستند که تکنیک و محتوا در آن حرفی نمیزند. من متاسفم برای جامعهای که ادعا میکند اما عمل نمیکند. من بسیاری از خانوادههای مذهبی را میشناسم که مینشینند و این سریالها را نگاه میکنند. ای کاش این سریالها حتی سریالهای متوسطی بودند اما نیستند و نه تنها وقت عدهای را هدر میدهند بلکه سلیقهها را تغییر میدهند.
شما چه کار باید بکنید؟
مگر من چند تا سریال میتوانم بسازم؟ همکاران من هم باید دست بجنبانند، تلویزیون هم تاثیر دارد. من خودم بعضی وقتها که در خانه هستم از صبح تا شب کانالها را بالا و پایین میکنم و یک برنامه سرگرمکننده در آن پیدا نمیکنم. مردم هم میبینند چیزی در تلویزیون نیست، نمیخواهند از صبح تا شب سخنرانی و بحث سیاسی در تلویزیون ببینند، حوصله ندارند و مینشینند «گل لاله» میبینند.
گروه ثابتی دارید…
گروه من ثابت است. آدمهایی که آشناتر هستند با من راحت کار میکنند. من اخلاقم در کار تند است و هرکسی تحمل نمیکند و تا بیایند با من اخت شوند زمان میبرد و باعث میشود زمان از دست برود. مثلا خانم مهینترابی یک ماه طول کشید تا توانست خودش را با من هماهنگ کند. به یاد دارم که همان روز اول گفت: «من دیگر نمیآیم چون شما سختگیر هستید.» ولی کلا شرایط پیرامون کار هم برای من حساسیتبرانگیز است. آرتیست را نمیتوانم تحمل کنم، من دختر، پسر آرتیست در کارم ندارم، کلوزآپ نمیگیرم، لب قلوهای دوست ندارم و همه اینها باعث میشود آدمهایی که میتوانم با آنها کار کنم محدود باشند.
خبرهای هیجانانگیزی درباره ساخت «شهر موشها» میشنویم. چه شد که قرار شد دوباره به سینما برگردید؟ و چرا در این زمینه کم کار میکنید؟
من یک سریالساز مولف هستم بنابراین نمیتوانم از کسی فیلمنامه بگیرم و بسازم و تا یک کار در ذهنم شکل بگیرد زمان میبرد. اما حالا قرار است اتفاقات دیگری بیفتد. خانم حکمت و آقای سرتیپی به من لطف داشتند و من قرار شد با آنها کار کنم./بهار