«دختر خوبی که شاعر است» به کتابفروشیها آمد
مجموعه شعر «دختر خوبی که شاعر است» سروده سپیده جدیری توسط انتشارات نگاه منتشر شد. به گزارش خبرنگار مهر، این کتاب چهارمین مجموعه شعر از مجموعه کتابهای نگاه شعر معاصر است ...
مجموعه شعر «دختر خوبی که شاعر است» سروده سپیده جدیری توسط انتشارات نگاه منتشر شد.
به گزارش خبرنگار مهر، این کتاب چهارمین مجموعه شعر از مجموعه کتابهای نگاه شعر معاصر است که این ناشر منتشر میکند. این کتاب شامل 67 قطعه شعر سپید است که در دو فصل «بدون هیچ منظوری» و «و شعرها دیگر نور ندارند» سروده شدهاند. فصل اول کتاب شامل شعرهای نسبتا بلند و فصل دوم اشعار کوتاه این شاعر را در بر میگیرد.
به من مدال بدهید، که دیگر شبیه هیچ کس نیست، میترسم، رنگ از اتوبوس بزرگتر است، از روبرو لعنت میشوم، تصادف از دماغ شروع میشود، از تفاوت و سیگار گذشتم، احساس رنگ دارم، وقتی حلال میشوم کسی مرا نخورَد خواهش میکنم!، و گور به فکرهای گذشته میاندیشد، من آدم نیستم، ای عشقهای کوچک!، سَرَم چراغ میکند سر چهارراه از خورشیدی که پوک میشوم، بیرنگ، تک و تنها، بازویم سبز است، در کوتاهی از موهایم در میشوم، دامنم از سیاهترین جایش تنگ شد، اینجا زندگیْ خندهدار و لک از لکم باز میشود، عنوان 20 شعر اول فصل ابتدایی کتاب هستند.
لجن به تن میآید، سقوط ْ آزاد است، از شباهتم کم میکند، بگذار از رویت بپرد شکلهای تمام من، از آن طرف میافتی، میچکد دست به سر، با همه پسوردهایم، به زور خستهام میکند، چند عدد قرص، وقتی شعرهای بیشعور میگویم، ما هوا میپیماییم، رنگهایم را میکِشم تا دیوار، آریو، مثل دو برادر با پوستهای کمحجم، مثل ترسناکی عروسکی که چشم برنمیدارد، چاه ـ راه بزرگ دنیای روبه رو، مثل دواتی که از فکرهایم میآید بیرون، در شکلهای چرب میچرخد، پررنگ، و شعر نگفتنم را مدتهاست و «زجر میاد از دستام»، 21 شعر دیگر فصل «بدون هیچ منظوری» هستند.
فصل «و شعرها دیگر نور ندارند» هم شامل 26 شعر است که عبارتاند از: تمام وجودم روز است، حواسم را بگذارم سر گاز، صدا میآید، من در تمام تو میروم عزیزم!، حالا شروع شعرم، آب میرفت هر روز، البته که نه!، از دهانت گذشت آوازهایم، قرص، روی چشمهای تو ماندم، چشمهایم را بگذار و بگذر، به کوتاهی شبهای عشقم آواز میخوانم، از ربع من گذشت، از بدنم زمان میریزد، کنارتر میروی، تو به توان تو به توان تو، گوشْ تو را از تو بلندتر میشنود، در چشمهای تو قرمز میشود، لکه میتراوی ای آسمان بر من لکه میتراوی، من و روزهایم هر دومان تنهاییم، راهی که در کنار شما نشسته، به بیهوایی رگهای زرد، وقت شمارش از رو به رو معکوس میشود، از حقوق آسمانیام چیزی نمیدانم و «دنیا و زندگیاش پشت سر هم خسته میشود».
شعر «تصادف از دماغ شروع میشود» را که به نیکلای گوگول تقدیم شده است، با یکدیگر میخوانیم:
تصادف از دماغ شروع میشود/ به بدن میرسد/ دماغ، پای رابطه است،/ روحش را میبُرَد و تقدیم میکند/
آب، کوچه میدهد/ کوچابهای رنگی میرود یا میآید/ تصادف از دماغ به سر میرسد/ از مو رد میشود،/ میافتد/ در کوچههای آب
این مجموعه شعر با 101 صفحه، شمارگان هزار و 100 نسخه و قیمت 3 هزار تومان منتشر شده است.