نمیخواهم منفعل باشم
پگاه آهنگرانی: : این روزها در پرفورمنس ویدیوی «نزدیکتر بیا، نزدیکتر، نزدیکتر از این؟» کاری از محمد پرویزی در گالری شیرین واقع در ولنجک هجدهم حضور دارد. این تجربه متفاوت بازیگر ...
پگاه آهنگرانی: : این روزها در پرفورمنس ویدیوی «نزدیکتر بیا، نزدیکتر، نزدیکتر از این؟» کاری از محمد پرویزی در گالری شیرین واقع در ولنجک هجدهم حضور دارد. این تجربه متفاوت بازیگر سینما و تئاتر دلیلی شد تا به سراغش برویم و در این زمینه گفتوگو کنیم. این دومین تجربه پرفورمنس از اوست که علاوه بر نوازندگی ویلنسل بیشتر به عنوان بازیگر سینما و تئاتر شناخته میشود.
از تجربه اولتان در پرفورمنس آنقدر راضی بودید که دوباره آن را امتحان کردید؟
پارسال تابستان یک کاری در گالری «آن» اجرا کردیم که من و ستاره پسیانی در آن حضور داشتیم و کار برای امیر خانجانی بود که از لندن آمده بود. او تحصیلکرده موسیقی بود. در آنجا یک سیستم به نام ساوند پیتینگ ارائه شد که در واقع شکل جدیدی از ارائه موسیقی است. مثلا جلوی نوازندهها نت نیست، اساسش بر تاثیری است که نوازنده از چیزهای مختلف میگیرد. آن کار بیشتر فضای موسیقی بود و ما بیشتر حرف میزدیم و کارهایی میکردیم. آنچه میگفتیم اصلا مهم نبود بلکه تنالیته صدا و آهنگش مهم بود.
پیشنهاد نزدیکتر بیا چقدر از مرحله ایده تا اجرا تفاوت کرد؟
من از محمد پرویزی کاری دیدم به نام بانوی خیال در تالار وحدت که کار تر و تمیزی بود. این پرفورمنس هم ایده اولیهاش گفتوگوی درونی بود که ایده خیلی جالبی بود. از ابتدا اینگونه بود که نوازنده ویولونسلی از ابتدا تا پایان در آنجا قرار بگیرد و نوازندگی کند. قرار بود که من نوازندگی کنم. قبلا هم محمد پرویزی چنین قصدی در کارهای قبلیاش داشت که هیچ کدام عملی نشده بود.
او طرح این کار را دقیقا در دستش داشت و همین جا که الان «آتنا اشتیاقی» مینشیند و مینوازد قرار بود من باشم و من به جز گفتوگوی درونی که در اجرا دارم یک گفتوگوی دیگر هم با سازم داشته باشم. جاهایی که صداها تبدیل به هذیان میشوند، سازم صدایش نویزمانند میشود و هر جا درست صحبت میکنم، موسیقی هم روان میشود.
تا اینکه ما این ایدهها را ضبط کردیم. قرار بود این اتاقکهای پایین چهار تا باکس باشد که تصویر من است. قرار بود یکیاش خودم باشم که دارم جواب آنهای دیگر را میدهم. جواب تصویرها را میدهم. قرار بود صداهای پایین درهم نباشد. سوال میکنند و من جواب میدهم و یک طوری بازی از خود بود.
این ایده هم به نظرم میتوانست جالب باشد. ولی در مرحله آخر صداها با هم تلفیق و برخی صداها تبدیل به هذیان شد. باکس من تبدیل شد به اینکه در آن بنشینم و هذیان بگویم. ولی نمیدانم یکدفعه چطور شد که تبدیل به یک بازجویی شد. البته معلوم نیست که بازجویی خودش با خودش است یا یکی از بیرون با خودش است.
خودش به جای سه، چهار نفر با خودش دارد صحبت میکند. یعنی خودش، خودش را بازخواست میکند و جواب میدهد.
خودش گفتوگوی درونی با خودش دارد و یک جایی خودش را توبیخ میکند. این کار سختی بود که جلو چند نفر صحبت میکردم. در مرحله آخر بازجویی شد و شاید تاثیر مردم بود. من بدون هیچ ایدهای داخل باکس نشستم. قرار بود به سوالهایی که مردم میکردند، جواب دهم.
این بخش بداهه شکل گرفت؟
بله!
در اجرای فعلی هم همین بداهه وجود دارد؟
بله. در خیلی از لحظههای اجرا، مردم کارهای عجیبی میکنند.
خستگی احتمالی و عصبیت شما در آن فضای بسته و شرایط سخت که بازجویی میشوید، بازی را به سمت بداهه میبرد؟
شاید! من برای خودم تعریفی دارم و هر شب داخل باکس مینشینم. من هر شب ممکن است یک کاراکتر دیگر باشم. مثلا دیگر نگار مستوفی دانشجوی سال چهارم نباشم. ولی آدم خسته میشود. در شب افتتاحیه سه ساعت حرف زدم و واقعا حرفها تبدیل به هذیان میشود. نوشتهای هم که جلویت نیست. قطعا این اتفاق میافتد و یکسری چیزها را با توجه به دیالوگ تماشاگران میگویی.
فکر میکنم حضور شما در این بخش زنده بیشتر محسوس است تا بخشهای دیگر که تصویر شما از طریق ویدیو در جاهای مختلف ارائه میشود؟ شما خودتان به عنوان بازیگر کدام قسمت را بیشتر دوست دارید؟
من اصلا فکر نمیکنم کار بازیگرانهای میکنم. واقعا نمیدانم که از تکنیک بازیگری استفاده کردهام یا نه. همهچیز آنقدر بداهه اتفاق میافتد که نمیدانم چقدر بازیگری میکنم و چقدر بازیگر هستم. شاید یک نفر دیگر که بازیگر هم نباشد بتواند همین کار را بکند.
یعنی بازیگری در آن لحاظ نشده است؟
هرکسی میتواند این کار را بکند. به نظرم محمد پرویزی هرکس دیگر را جای من بیاورد میتواند از پسش بربیاید. شاید به خاطر زمینه و شناختی که مردم از من دارند، برای این کار انتخاب شدهام.
یعنی این حضور را علیالسویه میبینید، یعنی هرکس دیگری هم میتواند بدون بازیگر بودن از پساش بربیاید؟
نه، علیالسویه نیست.
بخشی از این حضور به خاطر شماست، شما هم توانایی و هم دغدغه بازی دارید؟
بله. شاید هم من در ناخودآگاهم بازی کردهام.
شما در اینجا با توجه به نشانههای اجتماعی موجود اتفاقات و آدمهایی را مطرح میکنید و این خود بیانگر لذتی عجینشده با شماست؟
بله! به نظرم فراتر از بازیگری است. این طور نیست که بگویی من بازی میکنم و فقط یکسری دیالوگ میگویم. به مرحلهای میرسم که دیگر متوجه نمیشوم چه میگویم. نوعی هذیان است. این موقعیتی است که یک چیزی را نمایندگی میکند.
نشانههای اجتماعی چقدر برایت مسئله است؟ دانشگاه، ارتباط بین دو جوان که به هم ریخته و ارتباط دیگری که شکل گرفته، شلوغی و مردن یک نفر. وقتی دقیق میشویم میبینیم که این نکتهها از اجتماع آمده است. پرفورمنسی که فراتر از فرم به سمت عمقی سمت و سو گرفته است؟
بله. برایم خیلی مهم بود. خودم هم مسیر کار را به آن سمت بردم؛ دانشگاه. شلوغی. میخواستم فضایی را ترسیم کنم.
چقدر دغدغهتان اجتماع است؟
من اعتقاد دارم که اگر به جایی میرسیم، نمیگویم که به جایی رسیدهام ولی در قبال مردم مسئول هستیم. انگار چیزی را از جامعه گرفتهایم و باید آن را به جامعه پس بدهیم. از اینکه آدم منفعل باشد به هیچوجه خوشم نمیآید. این نوع هنرمند بودن که هنرمند متاثر از جامعهاش نباشد و تاثیری بر جامعهاش نگذارد، برایم ارزشی ندارد. شاید در جامعهای مردم به جایی رسیده باشند که اصلا دغدغهای نداشته باشند، اما در جامعه ما هنوز نیاز است که هنرمند بر جامعهاش تاثیر بگذارد و از آن تاثیر بپذیرد. ممکن است که برخی یادداشتنویسی من در روزنامه را اشتباه بدانند.
اما من میگویم اشکال ندارد و این انتقادات و فحش شنیدنها هم لازم است. این پویایی برایم لازم است. همین که از رکود دربیاید به نظرم مهم است. اگر ذرهای جا دارد که بتوانیم کاری بکنیم این باعث پویایی میشود.
اما نگاه فرمالیستی و شعار هنر برای هنر هم مطرح است؟
ایرادی ندارد که این نوع نگاه هم باشد. برخی از فیلمسازها هستند که میگویند هنر برای هنر! من نمیگویم بد است. همانطور که آن طرف هست این طرف هم شاید طیفی وجود داشته باشد که میگویند هنر باید بهنوعی فعالیت اجتماعی انجام بدهد. نمیشود یک طرف را سرکوب کنی و طرف دیگر را بها بدهی.
به نظر شما یک پرفورمنس باید چه چیزی را برهم بزند تا شکل خاص خود را پیدا کند؟ درست مثل همین کاری که الان دارید اجرا میکنید. میبینیم که در آن ویدیو، اجرای زنده موسیقی، شعرخوانی و حتی حضور زنده شما را در یک کابین میبینیم که بیشباهت به یک تکگویی نمایشی نیست؟
البته به این نمیشود گفت تئاتر، چون واقعا تئاتر نیست.
منظورم این مقطع از کار است که شما حضور زنده دارید و بازی میکنید.
به خاطر اینکه تماشاگر در آن تاثیر مستقیم دارد. تماشاگر میتواند گوشی کنار کابین را بردارد و هر اتفاقی را ایجاد کند. در شب افتتاحیه اتفاقات پیشبینینشده زیادی روی داد. اما در تئاتر تمام اتفاقات قابل پیشبینی است، برخلاف اینجا که هزار اتفاق ممکن است، بیفتد. در تئاتر متن آماده است و تماشاگر تاثیر مستقیم روی اجرا نمیگذارد. هرچند هستند تئاترهایی که بینابین هستند.
در تئاتر برشت فاصله بین اجرا و تماشاگر برداشته میشود و به گونهای سعی میکنند که تماشاگر در اجرا دخالت کند. در اجراهای پسامدرن نیز حتی این مشارکت تماشاگر خیلی بیشتر شده است و او جزیی از اجرا میشود.
در اجرای شما تلفن میتواند خط رابط با کارتان باشد و این زمینه مشارکت تئاتری در اجرایتان را نشان میدهد.
البته اجراهای تئاتری هم داریم که به این سمت میروند. الان آنقدر همهچیز گسترده شده و آنقدر تنوع وجود دارد که واقعا نمیشود تفکیک کرد که این پرفورمنس است و این تئاتر. الان میرویم اجراهایی میبینیم که ظاهرا تئاترند اما بیشتر پرفورمنساند. الان تعریف مشخصی نمیشود برای برخی کارها ارائه کرد و چیزی بینابین وجود دارد. در کار ما ویدیو پرفورمنس دیده میشود. همهچیز را تنها نمیشود در ارتباط زنده طرف با تماشاگر خلاصه کرد و اتفاقا بیشتر تمرکز روی ویدیوهاست و بعد موسیقی زنده. میگویم که تعریفها بر هم ریختهاند و نمیشود برای آثار هنری تعریف مشخصی ارائه کرد.
اینکه علاقه به هنرهای تجسمی دارید و موسیقی و تئاتر و سینما فکر میکنم زمینهساز این حضورتان در پرفورمنس شده باشد که هنری بینارشتهای است.
شاید کارهای دیگر هم مرا به این سمت سوق بدهد. من صرفا در بازیگری متمرکز نیستم. بعضیها این حضورها را نفی میکنند و میگویند که نباید این کارها را بکنم، چون بازیگرم. به نظرشان یک بازیگر برای آنکه کارهایش بهتر و پختهتر بشود باید روی یک حرفه تمرکز داشته باشد. ولی من دوست دارم که یکسری از کارها را تجربه کنم.
به نظرت فضای تئاتر الان بهتر از سینما است؟
نمیخواهم غر بزنم به نظرم تئاتر شرایط خوبی ندارد. بچههای تئاتری عاشق حرفهشان هستند که با این شرایط هنوز دارند کار میکنند. الان کلی از بچهها دارند برای جشنواره کار میکنند اما کارشان هم پذیرفته نمیشود. بعضی هم دو تا اجرا در جشنواره میروند و بعدش اجرای عمومی نمیروند. همانطور که شرایط سینما خوب نیست شرایط تئاتر هم خوب نیست.
بعد از «شرق، شرق است» که در تئاتر انجام دادهای امسال فرصتی پیدا کردهای برای بازی در سینما؟
امسال در فیلم آقای پرویز شهبازی بازی کردم.
چه نقشی دارید؟
فیلمی است که بیشتر از آنکه شبیه عیار 14اش باشد، شبیه نفس عمیقش است. در حالوهوای «نفس عمیق» است. من خیلی آن فیلم را دوست داشتم. درباره این فیلم هم خود آقای شهبازی اصلا حرف نمیزند اما چند جا دیدم که تهیهکننده گفته حتی شاید از «نفس عمیق» هم بهتر باشد. من سر این کار خیلی لذت بردم. اولا آقای شهبازی فیلمنامه نمیداد که بخوانیم، درباره نقش هم توضیح نمیداد. اما آنقدر آدم باهوشی است که تو را در موقعیت قرار میداد.
بداهه کار میکردید؟
نه! من حتی خط داستان را نمیدانستم. او توضیحی درباره موقعیت و سکانس میداد و از ما میخواست که دیالوگ بگوییم. بعد طوری راهنمایی میکرد که انگار تو داری دیالوگهای خودت را میگویی. در واقع داشتی دیالوگهای آقای شهبازی را میگفتی و خودت نمیفهمیدی. این تجربه خوبی بود.
نقش شما در این فیلم که دوبار اسمش عوض شد، چه بود؟
اول اسمش سلام، خداحافظ بود ولی عوض کردهاند و گذاشتهاند، دربند. داستان درباره دختری است که نازنین بیات این نقش را بازی میکند که برای نخستین بار هم هستکه بازی میکند.
به نظرم فوقالعاده است. آقای شهبازی ریسک میکند و بازیگر جدید میآورد. این خانم هم سنش کم است.
من دختر دیگری هستم. او از شهرستان برای دانشگاه به تهران میآید و با من آشنا میشود. او با من همخانه میشود و زندگی میکند. بعد ماجرای این دو هست.
در تئاتر هم برنامهای دارید؟
ریچارد دوم کار مهدی کوشکی را تمرین میکنیم که فروردین در حافظ اجرا میرود. ما فعلا اتود میزنیم تا به جایی برسیم. من نقش ملکه، همسر ریچارد را بازی میکنم.