جمعه, ۲۶ دی, ۱۳۹۹ - Friday, 15 January, 2021
حكايتي از مولانا
پیر مرد تهی دست، زندگی را در نهایت فقر و تنگدستی می گذراند و با سائلی برای زن و فرزندانش قوت و غذائی ناچیز فراهم می کرد. از قضا یک روز ...
پیر مرد تهی دست، زندگی را در نهایت فقر و تنگدستی می گذراند و با سائلی برای زن و فرزندانش قوت و غذائی ناچیز فراهم می کرد.
از قضا یک روز که به آسیاب رفته بود، دهقان مقداری گندم در دامن لباس اش ریخت و پیرمرد گوشه های آن را به هم گره زد و در همان حالی که به خانه بر می گشت با پروردگار از مشکلات خود سخن می گفت و برای گشایش آنها فرج می طلبید و تکرار می کرد : ای گشاینده گره های ناگشوده عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای.
پیر مرد در حالی که این دعا را با خود زمزمه می کرد و می رفت، یکباره یک گره از گره های دامنش گشوده شد و گندم ها به زمین ریخت او به شدت ناراحت شد و رو به خدا کرد و گفت :
من تو را کی گفتم ای یار عزیز
کاین کره بگشای و گندم را بریز
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود ؟!
پیر مرد نشست تا گندم های به زمین ریخته را جمع کند ولی در کمال ناباوری دید دانه های گندم روی همیانی از زر ریخته است !پس متوجه فضل و رحمت خداوندی شد و متواضعانه به سجده افتاد و از خدا طلب بخشش نمود…
نتيجه گيري مولانا از بيان اين حكايت:
تو مبین اندر درختی یا به چاه تو مرا بین که منم مفتاح راه
سه شنبه ۷ آذر ۱۳۹۱
بازدیدها
1,771
دیدگاه ها
. نظر
کد خبر
14338
برچسب:
Loon Copter پهپاد شگفت انگیز با قابلیت شنا در سطح و زیر آب
آخرین فهرست از پرشتابترین سوپراسپرتهای دنیا+تصاویر
آیا آیفون ۷ واقعی این شکلی است؟+تصاویر
تصاویر/ کولاک شرق امریکا را فلج کرد
مایکروسافت مدلهای جدید سرفیس بوک، سرفیس پرو ۴ و سرفیس پن را معرفی کرد
بهترین فیلمهای سال ۲۰۱۵ از نگاه منتقدان
پرواز از نیویورک به دبی، تنها در ۲۲ دقیقه
کدام تکنولوژی صفحه نمایش برای تلویزیونها بهتر است؛ LCD یا OLED؟
نخستین ساختمان جهان با پیست اسکی
هتلهایی ۵ ستاره در آسمان!+تصاویر