پای صحبت راوی صلابتها: یعنی باید بی بی سی احیای نقالی کند؟
50 سال است که نقل میگوید. از بزرگیِ امامحسین (ع) میخواند و از دلیری رستم، از پاکیِ حضرت علیاکبر (ع) سخن میراند و از برومندیِ سیاوش. پیرِ دیرِ نقالیِ ایران، ...
50 سال است که نقل میگوید. از بزرگیِ امامحسین (ع) میخواند و از دلیری رستم، از پاکیِ حضرت علیاکبر (ع) سخن میراند و از برومندیِ سیاوش. پیرِ دیرِ نقالیِ ایران، مرشد ولیالله ترابی را میگویم.
به گزارش قانون؛ «نقالی» که یکی از گونههای کهن نمایش در ایران است، ریشه در هنر قوالان و داستانگوهایی دارد که اسناد شفاهی و غیر شفاهیشان، شاهنامهی فردوسی را پایهگذاری کرده است.1 «نقال» در گذشته به شخصی گفته میشد که از داستانهای پادشاهان و پهلوانان ایرانزمین سخن میگفت. به مرور زمان، به ویژه در قرون اخیر، نقلهای مذهبی رونق بسیاری یافت و امروزه نقل مذهبیِ پیامبران، امامان، پهلوانیهای امیرالمؤمنین (ع) و مصائب کربلا، از سبکهای فاخر و مهم نقالی به شمار میآید.2
آنچه در ادامه میخوانید، گفتوگوی مختصری است که با نقال رشادتهای دیرین، مرشد ولیالله ترابی.
مرشد ترابی، کمی از خودتان بگویید، چه شد که به نقالی روی آوردید؟
من نقالی را دوست داشتم، از 19 سالگی آن را آغاز کردم و خدمت دکتر روحالله شوقی، دندانپزشک، نقالی را به شکل امروزی فراگرفتم. او سینهبهسینهی من میگفت و من هم آنها را شب به محافل نقل میبردم. 50 سال است که به فرهنگ این کشور خدمت کردهام، اما نتیجهی شایستهای نگرفتهام. استقبال از نقالی بسیار زیاد است. کشورهای اروپایی و شهرستانها از من بسیار دعوت میکنند، اما تهران که باید مرکز فرهنگ کشور باشد، متولی مناسبی برای این امر ندارد.
این روزها مگر چند نقال باقی مانده است؟ یعنی باید تلویزیون بی.بی.سی برای ما از احیای نقالی سخنرانی کند؟ جوانانی که به جبهه رفتند و سینه سپر کردند، مگر از کجا برخاسته بودند؟ اینها همه پای نقل بزرگ شده بودند. نقالی، تئاتر تکنفره است. من 45 روز در مناطق جنگی نقالی میکردم. نمیدانید چه استقبالی از من میشد، رزمندگان، جان گرفته بودند. نقال باید خودجوش باشد، از دیگران تقلید نکند، چوببازی، شمشیربازی، تیراندازی، کشتی، سوارکاری و تمام فنون رزمی را بداند تا بتواند به مردم ارائه دهد.
شما در تعزیهها هم حضور داشتید؟
من از زمانی که در آغوش پدرم بودم در تعزیهها بزرگ شدم. سالها بعد در تعزیهها نقشهای مثبت همچون حضرت قاسم (ع)، پسر حر، دو طفلان مسلم، حضرت علیاکبر (ع) و حضرت یوسف (ع) را ایفا کردم و بعد از آن از تعزیه بیرون آمدم.
از نقلهایتان بگویید، از نقالیهای ماه محرم.
من سالهاست که همهی دعوتها را نمیپذیرم، دیگر محافظهکار شدهام. در جوانی نقلهایم را زدم و کارهایم را کردم، اما کسی برنیامد که قدر بداند. این کارها دلگرمی میخواهد. چه جوانهایی که من با نصیحت، دلالت، شعر، پندیات، مخمس، مسدس، ترجیعبند و مَثَل، راهنماییشان نکردم تا به بیراهه نروند. پهلوانانی چون لوطی صالح، پوریای ولی یا محمود قتالی خوارزمی در فرهنگِ غنیِ ما کم نیستند. شاهنامه را من بارها و بارها خواندهام؛ سراسر جوانمردی، وطنپرستی، راستی و درستیست، اما این حرفها حمایت میخواهد.
نقلهایی که در محرم زده میشوند، نقلهای پهلوانی مذهبی هستند که در آنها پیوندی میان پهلوانان ایران و واقعهی کربلا برقرار میشود. من از حضرت عباس (ع) که میگویم، سخن را به بهرام میکشانم یا از سهراب که میخوانم به حضرت علیاکبر (ع) میرسم.
شنیدهام که شما از اندک مرشدانی هستید که منقبتخوانی میدانند، کمی از آن برایمان بگویید.
منقبتخوانی ویژهی ماه محرم و ماه رمضان است. بسم اللهِ منقبتهای ما در ماه محرم از حربن ریاحی شروع میشود؛ چراکه همو اول کسی بود که در برابر امامحسین (ع) قرار گرفت و نیز نخستین کسی که جانش را قربان امام حسین (ع) کرد.
زمانی که حر به کربلا میآید دلاوریست که رودرروی امام میایستد، اما دیری نمیگذرد که پشیمان میشود: «من که اول به سر راه سپر آوردم / بلبلان حَرَمَت را به نوا آوردم». حر با یک تکنیزه به رزمگاه میرود، با همان تکنیزه میجنگد و با همان هم به شهادت میرسد: « صبح عاشورا چو خور از افق شرق دمید / روبهرو گشت به انصارِ حسین (ع) جیش یزید ؛ بود در لشگر بن سعد دلیری ز عرب / نام او حر و خودش حر و ریاحیش نسب» در جایی ابن سعد از او میپرسد: از ترس است که میلرزی؟ حر پاسخ میدهد جنگ نفس و عقل است که من را میلرزاند: «نفس گوید که جهان نقد بود، نسیه بهشت / عقل گوید که همین مانَد زشت…، نفس گوید که مشو در بر اعداء مقتول / عقل گوید که نما یاریِ فرزندِ رسول» و در نهایت به اینجا میرسد که: «نفس را کشتم و از عقل پذیرفتم راز / مقتدا میکنم امروز به سلطان حجاز». مبارزهی عقل و نفس در وجود حر، داستانی بس زیبا و تکاندهنده دارد که ما در بسیاری از نقلهای عاشورایی آن را بیان میکنیم.
نقالی در تهرانِ قدیم چگونه بود و چه تفاوتی با امروز داشت؟
آن زمانها برای نقالی صندلیها بود که رزرو میشد، اما در زمانهی سنتگریزِ امروز با توجه به بیرونقیِ قهوهخانهها، هنر نقالی هم رو به خاموشیست. دیگر نقال نمانده است و فاتحهی نقالی را باید خواند. امروز اقبال به سوی نقالی، تنها از سوی برخی جوانها وجود دارد که از دانشگاهها یا گاهی فرهنگسراها از ما دعوت میکنند و ما هم نقلی به فراخور زمان و مکان میخوانیم. گاهی از فرامرز است، گاهی از زال و رودابه، گاهی هفتخوانِ رستم است و گاه سیمرغ.
شاگردان شما چه نقشی در زنده نگاه داشتن این هنر ارزنده دارند؟
شاگردان من خوب نقالی میکنند، اما به دلیل اینکه بهایی به آنها داده نمیشود، نمیتوانند کار را به عمل بیاورند و تحت تأثیر ابهت جمعیت قرار میگیرند.
مسئله این است که حمایت درستی از ما صورت نمیگیرد. برخی هستند که حمایت میکنند و دستورات لازم را هم میدهند، اما دیگران عمل نمیکنند. حمایت این نیست که فرهنگسرای والا سالنی به نام مرشد ولیالله ترابی بسازد. سالن برای من چه فایدهای دارد؟ به چه دردِ من میخورد؟ میراث فرهنگی هم که پیوسته در حال تغییر ساختارِ خود است و کاری برای ما انجام نمیدهد. کشورهای اروپایی برای نام فردوسی و هنر نقالی به احترام میایستند، اما شعلهی این فرهنگ نزد متولیان ما، رو به خاموشیست.
منابع:
از گفتههای مرشد ترابی در نشست نقد و بررسی «زیباییشناسی ادب و هنر عاشورا»، روزنامهی رسالت، بهمنماه 1388
برگرفته از تارنمای شخصی گردآفرید، نخستین نقال زن ایرانی (gordafarid.net)